لب های لرزانش که برای صحبت کردن باز شدند صدای تق در و پشتش صدای بلند شد: -لیندا؟یه لحظه بیا! سایت همسریابی گوگل با گفتنِ "الان برمیگردم" بلند شد و سمت در رفت؛از اتاق که خارج شد با دیدن چشم های سرخ و نگران سایت همسریابی رایگان گوگل حالش یه جوری شد؛ انگار یک هشدار بود برای دلش! با نگاهی به پرسید: -چی شده؟
سایت بزرگ همسریابی در گوگل کلافه نگاهی به سایت همسریابی رایگان گوگل انداخت؛ میترسید نتواند خودش را کنترل کند و کار نامربوطی انجام دهد؛ نوید که پرسید: -حالش چطوره؟ ته دل سایت همسریابی گوگل خالی شد؛ عمیق و پر از درد نگاهش کرد! چرا باید حال یاس برای مهم باشد؟ اخم کرد؛بدون جواب بهش خواست دوباره برگردد داخل اتاق که سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل گفت: -اگر حالش بده ببریمش بیمارستان! سایت همسریابی گوگل خواست حرفی بزند که یاس، لباس پوشیده از اتاق خارج شد و نگاه را به خود جلب کرد؛ مخاطبش بود که گفت: -حال من خوبه، نیازی به بیمارستان ندارم.
جز سایت همسریابی رایگان گوگل کی میتوانست
سایت همسریابی گوگل بازویش را گرفت که او نگاهش کرد؛ کمی تو نگاه پریشانش دقت کرد و پرسید: - حالت بهتره؟ یاس با تکان دادن سر خواست سمت در خروجی برود که سایت همسریابی گوگل دوباره پرسید: -تنهایی کجا میری این موقع شب؟ یاس اما به حرفش توجهی نکرد؛ در را که باز کرد سایت همسریابی گوگل از پشت بازویش را گرفت: -باتوام یاس، نمیخوای بگی چی شده؟ سنگینیه نگاهی را حس میکرد؛ سرش را بالا برد؛ جز سایت همسریابی رایگان گوگل کی میتوانست اینگونه تب دار نگاهش کند؟ با آهی کوتاه دست سایت همسریابی گوگل را گرفت و با گفتنِ "بعدا صحبت میکنیم الان باید برم" از خانه خارج شد و سمت آسانسور رفت سایت همسریابی رایگان گوگل خواست دنبالش برود که مچ دستش را گرفت و مانع شد! الان وقت مناسبی برای احساساتی شدن نبود! سیاوش که تا آن لحظه ساکت بود بلند شد خواست حرفی بزند که سایت همسریابی گوگل با التماس گفت: - سیاوش میری دنبالش؟نگرانشم!
سیاوش باشه ای زمزمه کرد و خم شد کتش را برداشت که گفت: - خودم میرم دنبالش! سایت همسریابی گوگل عجیب نگاهش کرد؛ یک جوری که انگار میگفت تو غلط میکنی! اما کی تا حالا سایت بزرگ همسریابی گوگل به حرفها و نگاههایش اهمیت داده بود که این بار دومش باشد! کار خودش را میکرد! سمت در قدم برداشت که سایت همسریابی گوگل جلویش ایستاد: -تو نه، بذار سیاوش بره! اخم شدیدی که روی پیشانیه نشست سایت همسریابی گوگل داد زد: -چیه؟ چرا اینجوری نگام میکنی؟
چرا سایت بزرگ همسریابی گوگل؟
تو به چه دلیلی میخوای بری دنبال یاس؟تو توی این همه مدت منو ندیدی، منی که عاشقتمو ندیدی حالا نگران حالِ یاسی؟چرا سایت بزرگ همسریابی گوگل؟چرا؟ نفس نفس میزد، حالش بد بود و اشک جلوی نگاهش پرده کشیده بودند! فقط نگاهش میکرد! حرف هایش انقدر زیاد بود که نمیدانست کدامش را بگوید! فریادش توی سکوت تلخش خلاصه شد! سایت همسریابی گوگل رو کنار زد خواست برود که این بار سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل مانع شد، چشم هایش را محکم روی هم فشرد و چقدر دلش هوار کشیدن میخواست!
مشتش گره شد و سعی میکرد نکوبد تو صورت سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل!
سایت بزرگ همسریابی گوگل را داخل خانه برگرداند
سایت بزرگ همسریابی در گوگل با اشاره به سیاوش خواست دنبال یاس برود و سایت بزرگ همسریابی گوگل را داخل خانه برگرداند. سیاوش که در را پشت سرش بست با حرص مشت محکمی به دیوار زد و دادش تمام تن سایت همسریابی گوگل را لرزاند که گفت: -دِ لعنتی چرا نذاشتی خودم برم دنبالش؟