بهترین و بزرگترین سایت همسریابی ذوق زده از جا برخاست
سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت همسریابی آنلاین و ازدواج بی میل لب باز کرد: -بله، دیشب میگه خب بیا مام بچهدار شیم تا دیر نشده! بهترین و بزرگترین سایت همسریابی ذوق زده از جا برخاست و قدم زنان گفت: -الهی فداش شم من، نهال نزن تو ذوقش خو دلش بچه میخواد. نهال تکیهاشو از کاناپه گرفت و بلند شد؛در حالی که سمت آشپزخانه میرفت گفت: -ولم کن بابا توام، با کلی درس بچه رو کجای دلم بذارم!
سایت همسریابی بهترین بزرگترین پوفی کوتاه کشید و گفت: -خیلی خب بابا خوددانی اصلا به من چه، برو به کارات برس منم برم الان کلاسم شروع میشه، یاسین اومد بگو کلاسم تموم شد خودم باهاش تماس میگیرم. - باشه مواظب خودت باش، خداحافظ. - خداحافظ. موبایلش را باز داخل پالتویش قرار داد و نگاهی به ساعتِ توی دستش انداخت...بیست دقیقه بعد کلاسش شروع میشد. راهش را سمت سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت همسریابی آنلاین و ازدواج کج کرد و یک چایی داغ در آن هوای سرد خودش را میهمان کرد.
انتخاب می کند بهترین و بزرگترین سایت همسریابی را
دستش را دور لیوان داغ حلقه کرد و توی فکر فرو رفت، مثل همیشه ذهنش سرپیچی کرد و خیال نوید تو گوشه کنار فکرش خودنمایی کرد! هنوز داغش تازه بود و انتخاب می کند بهترین و بزرگترین سایت همسریابی را! - سلام. سرش را بلند کرد و به دختر چشم و ابرو مشکی جلو رویش خیره شد! - سلام، بفرمایید؟ دختره با لبخند پرسید: سایت همسریابی بهترین بزرگترین سرش را تکان داد: -بله، خودمم! - میتونم بشینم! - راحت باش، فقط شما؟دختره روبرویش نشست و با کمی مکث گفت: -من سایت همسریابی بهترین و بزرگترین هستم، هم کلاسی جدیدتون، تازه از تهران انتقالی گرفتم اینجا، دنبال جزوه کلاس استاد بودم که گفتند تو کاملشو داری، سراغتو گرفتم گفتن اومدی بوفه، دیگه اومدم پیشت اگه ممکنه جزوه رو چند روزی ازت قرض بگیرم.
سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت همسریابی آنلاین و ازدواج دائم کوتاه لبخند زد
سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت همسریابی آنلاین و ازدواج دائم دستش را سمت سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین دراز کرد: -خوشبختم از آشناییت منم سایت همسریابی بهترین بزرگترین هستم! سایت همسریابی بهترین و بزرگترین با لبخند دستش را در دست گرفت: -منم خوشبختم از آشناییت! خوشحالم که شناختمت دیگه نگران تنهایی تو دانشگاه نیستم! سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت همسریابی آنلاین و ازدواج دائم کوتاه لبخند زد و گفت: -منم خوشحالم، فقط جزوه الان پیشم نیست اگر مشکلی نیست فردا میارم برات. - اشکالی نداره، پس من فردا منتظرتم!
سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت همسریابی آنلاین و ازدواج دائم با نگاهی به ساعتش گفت: -حتما، الانم پاشو بریم که تا چند دقیقه دیگه با یه استاد بداخلاق کلاس داریم! سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین با خنده همراه یاس بلند شد و کیفش را روی دوشش مرتب کردم و همراه هم از بوفه خارج شدند. . . خودکارش را روی کاغذ انداخت و در حالی که دستش را باز و بسته میکرد گفت: خسته شدم!
سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین خواست حرفی بزند که نگاهش رو انگشت یاس خیره ماند و پرسید: -متاهلی؟ سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت همسریابی آنلاین و ازدواج دائم ردِ نگاهش را گرفت و رسید به انگشترِ توی دستش، متاهل! هه چه خوش خیال! مثل تمام این یک سال دروغ گفت: -نه بابا، برای جلوگیری از مزاحمت دستم کردم! سایت همسریابی بهترین و بزرگترین آهانی زمزمه کرد و یاس پرسید: -تو چی؟متاهلی؟ - اوهم، تازه عروسی کردیم اومدیم اینجا.