فراموشش میشد. اما کانال صیغه یابی چه؟ من که تا اخر عمرم باید ان خاطره ها رو به کوله بار بدبختی هایم اضافه وحمل کنم. ای کاش می شد كانال صيغه ساعتي رو از زیر بار این همه مصیبت خارج کنم. اصالً چرا بنفشه اینقدر کانال صیغه یابی به امدنم داشت؟ نکنه خودش هم میدونست سروش به همراه پری خواهد امد؟ نه مطمئناً نمی دانست. بهتره کمی انصاف داشته باشم چون زمانی که خودش هم سروش رو با پری دید خصمانه نگاهشان کرد.
او تنها میخواست با آمدنش به كانال صيغه ساعتي من رو حقیر کنه
بهتره انصاف داشته باشم و كانال صيغه ساعتي که این وسط هیچ حسی مانند دلتنگی در وجود سروش نبود بلکه او تنها میخواست با آمدنش به كانال صيغه ساعتي من رو حقیر کنه که خوب تونسته بود از عهده این کار بربیاد. برای صرف شام مجبور بودم از کانال صیغه یابی که به ان چسبیده بودم دل بکنم. به همراه بهار و کانال بیوه یابی برای کشیدن غذا بلند شدیم و بهار به مامان گفت: -برای شما میارم. بنشینید.
همراه انها قدم برمیداشتم و به سمت جایی که غذاها چیده شده بود می رفتیم. قدمهایم به سنگینی کوه بود و سر به زیر انداخته بودم و حس میکردم شانه هایم خمیده شده. صدای شاد دیگران که با هم صحبت میکردند هم نمی توانست ان شادی رو در من ایجاد کنه که لبخند بزنم. دلم پر وبد از اندوه از غوغا و از دلمردگی. سر بلند کردم و به انسانهایی که هر کدام فخر و ثروت از سر و رویشان می بارید نگاه کردم. بعضی از انها مانند قحطی زده ها کانال ازدواج موقت با عکس ظرفهایشان رو پر میکردند که بی اختیار به حالشان افسوس خوردم و سر تکان دادم.اینها زندگی رو تنها در سیری شکمشان می بینند؟ با دیدن ان همه غذاهای رنگ و وارنگ حس کردم سیر شده ام و میلی ندارم اما برای اینکه حرفی پیش نیاید ظرفی برداشتم و چند تکه جوجه در ظرفم گذاشتم و برای برداشتن نوشابه کانال بیوه یابی و کامیار رو ترک کردم و به سمت دیگری از میزهای حاضر در انجا رفتم.
با چشمم غداهایی که روی میز ها بود رو نگاه میکردم. انواع اردوها و دسرها و کیک ها. به نظرم رسید کلی برای این غذاها هزینه کرده اند.
کانال ازدواج موقت با عکس نوشیدنی ها رفتم
نگاه از انها گرفتم و نفس عمیقی کشیدم و به سمت کانال ازدواج موقت با عکس نوشیدنی ها رفتم. از میان ان همه نوشیدنی رنگ و وارنگ چشمم به نوشابه ها افتاد و لبخندی زدم و برای برداشتنش دست دراز کردم که در همان لحظه دست کسی برای برداشتن لیوان مورد نظرم دراز شد. با چهره ای در هم سر بلند کردم و از دیدن سروش روبرویم تیره پشتم لرزید. لبهایم به لرزش افتاد. من چرا نمیتونم فراموشش کنم. سعی میکردم بی تفاوت باشم برای همین کانال صیغه یابی لرزید و چیزی مانند سالم از کانال ازدواج موقت با عکس خارج شد. سرم رو پایین انداختم و برای برداشتن لیوان دیگری دست دراز کردم و در همان لحظه صدای خشن و دورگه اش رو شنیدم که گفت: -خوش میگذره؟ با بغض اب دهانم رو فرو خوردم و با کانال بیوه یابی فکر کردم پس ان صدای محبت امیزش کجا رفت؟ به چه جرمی اینقدر بی مهر و محبت با من برخورد میکنه؟ جداً اگه روزی بفهمه بی جهت اینقدر من رو ازار داده میتونه خودش رو ببخشه؟ کانال ازدواج موقت با عکس اون روز من هیچ وقت نمیبخشمش. ای مینشینم منتظر ان روزی که برگرده و به دست و پام بیفته که اشتباه کرده. كانال صيغه ساعتي باید بفهمه که من عشق پاک اون رو با دنیایی از ثروت عوض نکردم. نه نباید او رو تا اون روز ببخشم. مطمئناً اون روز با تمام سخاوتم کانال بیوه یابی میگم که بخشیدمش اما حاضر به پذیرشش نیستم.