صدای تلفن همراهم کانال صیغه موقت بر سرم فرود امد. مانند مجرمی در حال ارتکاب جرم قلبم در سینه چنان بی تابی کرد که دستانم در هم گره خورد و حرارت شدیدی رو در بدنم حس کردم. صدای پرهام رو شنیدم که گفت: -کانال صیغه موقت اسلامی ایتا جواب بدی؟ سر بلند کردم و به او نگاه کردم. اخمی روی پیشونی اش ایجاد شده بود. سر تکون دادم و از داخل کیفم تلفنم رو که همچنان زنگ میخورد خارج کردم. نگاهم که به صفحه مانیتور گوشیم افتاد. کانال صیغه موقت اسلامی ایتا صورتم سخت منقبض شد و نفس در سینه ام حبس شد. وحشت رو در تک تک یاخته های بدنم حس میکردم. دستام شروع به لرزیدن کرد. لب باز کردم و با صدایی توام با لرزش و بغض گفتم: لعنتی... صدای کانال صیغه موقت بلند شد: -بهتره جواب بدی صداش همه رو متوجه ما کرده... بدون اینکه سر بلند کنم تلفنم رو روشن کردم و در کانال صیغه موقت اسلامی ایتا حال با خودم فکر کردم: چی میخواد از جونم؟ -الو...... - -الو صدام میاد؟
کانال ازدواج موقت رایگان اونجایی؟
کانال ازدواج موقت رایگان اونجایی؟ نحوه صدا کردنش همچون کوهی بر روی دوشم سنگینی میکرد. بغضم رو فرو خوردم و به تالفی همه بالهایی که سرم در اورده بود با صدایی خشن و دو رگه گفتم: -بفرمایید. -سالم. کانال صیغه موقت اسلامی ایتا خودتی؟ -خود هستم امرتون. -کانال ازدواج موقت رایگان باید بب... صدای سرفه های خشکش روی اعصابم خط کشید و ادامه داد: -باید ببینمت. ازت خواهش میکنم. کانال صیغه موقت بیا به این ادرس. -به چه علتی میخواید من رو ببینید اقای ارغوان؟ نکنه هنوز با هم حسابی داریم؟ نکنه بازم میخواید پامو از زندگی پسرتون ببرید؟ مگه دیگه چیزی بین من و پسرتون باقی مونده؟ لعنتی چی میخوای از جونم؟ چرا دست از سرم برنمیداری؟ اشکهایم اهسته روی گونه های ملتهبم می ریخت و او هم با صدایی خش دار گفت: -ازت خواهش میکنم. باید بیایی ببینمت... عصبی شده بودم. لعنتی التماس کردنش هم با دستور دادن همراه بود.
کانال صیغه موقت اسلامی در ایتا من وقت زیادی ندارم.
بای چی میخواست من رو ببینه؟ چی کارم داشت؟ ببین پا... باز هم سرفه کرد و ادامه داد: -کانال صیغه موقت اسلامی در ایتا من وقت زیادی ندارم. ازت خواه... خواهش میکنم بیا... دارم می میرم... -چرا وقت زیادی ندارید؟ نکنه کانال صیغه موقت اسلامی روبیکا بهتون مهلت نمیده؟ لبخند بی رحمانه ای زدم و گفتم: -چیه کانال صیغه موقت نمیتونید به عزراییل باج بدید؟ نمیتونید ازش وقت بگیرید بهتون مهلت ادامه زندگی بده؟ خنده عصبی کردم و گفتم: -کانال صیغه موقت اسلامی در ایتا منو ببینید چی کار؟ نکنه انتقام چیزهای دیگه ای رو میخواید از من بگیرید؟ به چه قیمتی؟ -پاییز بیا. فقط بیا... و بعد سرفه های ممتدش شروع شد و چند لحظه بعد فردی دیگر گوشی رو گرفت و گفت: -کانال صیغه موقت اسلامی روبیکا لطفاً تشریف بیارید به بیمارستان.. . و گوشی رو بدون هیچ خداحافظی قطع کرد. اما هنوز صدای سرفه های کانال ازدواج موقت تا لحظه اخر ادامه داشت.
وقتی گوشی تلفن رو قطع کردم پرهام نگاهش به ظرف غذای یخ کرده بود. هیچ کدوممون لب به غذا نزده بودیم اهسته گفت: ژ -داره میمیره؟ سرم رو تکون دادم و کانال صیغه موقت اسلامی روبیکا ادامه داد: -میخوای انتقام چی رو از این پیرمرد بگیری؟ این چه رفتاری بود که باهاش داشتی؟ -انتظار داشتی چی کار کنم؟ خوشحال بشم؟ بهش تبریک بگم که تونست زندگیم رو از هم بپاشه؟ -چرا گناه خودت رو گردن بقیه میندازی؟ این بین تو کانال صیغه موقت اسلامی در ایتا از هر کسی مقصر بودی. با عصبانیت از روی صندلی بلند شدم و نگاه میخکوبم رو به روی صورتش ریختم و گفتم: -کانال صیغه موقت اسلامی روبیکا بهتر از هر کسی میدونم مقصر اصلی کی بوده بهتره تو توی این کارها دخالت نکنی. کانال ازدواج موقت که به شدت از رفتار من تعجب کرده بود همچنان نگاهش رو از پشت سر روی بدنم حس میکردم. وقتی از ان رستوران لعنتی خارج شدم نفس عمیقی کشیدم