-نه ایرادی نداره راحت باشین کانال دوست یابی درتلگرام لبخندی زد و سری تکون داد...به \ نگاه کردم به نظر خوب میرسیدن، انگاری تا یه جایی پیش رفتن! تیامم که مث برج زهرمار بدون هیچ حرفی نشسته بود...نکبت! گروه تلگرام دوست یابی: ِ خب جناب تاوان شما میخواین چقدرسرمایه گذاری کنین توی شرکت؟؟ بعد نگاهشو چرخوند روی تاوان... عضویت در کانال تلگرام دوستیابی:
ارسلان جان توبگو، بعدشم بقیه ی بچه ها... ارسلان تاوان: خب ببینین جناب شاپوری بستگی به شرکت بهترین کانال تلگرامی درست یابی داره.چقدر براش سرمایه گذاری کردین؟؟چقدرکارکردین؟چقدرپاش خرج کردین؟؟ کانال دوست یابی درتلگرام: ببین ارسلان جان شرکت ماتو کاره واردت وصادرات اتومبیله...شرکت ما تقریبا با واردات و صادرات و خریدو فروشاش یه١٠میلیاردی قیمت داره...
آرمین امینی: پس من ازجانب خودم میتونم بگم تواناییه١میلیارد سرمایه گذاری رو دارم! بهترین کانال تلگرامی درست یابی تاوان: من چون واقعا ارادت خاصی نسبت به جناب شاپوری پیدا کردم٣میلیارد سرمایه گذاری میکنم! کیهان کیانی: منم همون١میلیارد جناب شاپوری... شایان: بهت تبریک میگم ارسلان رودست تیام زدی!! تیام بااخم غلیظی رو به تاوان گفت: تبریک میگم... اه اه پسره ی چندش...دمت گرم تاوان دلم خنک شد...
گروه تلگرام دوست یابی به یکی ازمحافظاش دستور داد
ارسلان تاوان: ممنونم تیام جان گروه تلگرام دوست یابی به یکی ازمحافظاش دستور داد کیف سامسونتش روبیاره واونم اطاعت کرد. بعد چند دقیقه کیف وبراش آوردو اونم یه برگه از داخل کیف درآوردوگذاشت جلوی... یکی یکی بادقت برگه رو خوندن و امضاءکردن فکرکنم هنوزم قرارنیست گروه تلگرام دوست یابی بفهمه این سه تا باهمن...واسه همین تاوان بلندشدو باشایان وبقیه وحتی دادورفت. بعدشم امینی وکیانی واون پسره ی مزخرف!
عضویت در کانال تلگرام دوستیابی سلام کردم
به کانال دوست یابی درتلگرام اشاره کردم بلندشه بریم..بلندشدم و آرادم بلندشد عضویت در کانال تلگرام دوستیابی سلام کردم واجبارا باهاش دست دادم وآرادم با، باباش دست دادو اومد...
ازدر ویلای این طرفی اومدیم بیرون ورفتیم باغ ویلای پشتی... بهترین کانال تلگرامی درست یابی اصرار کرد تا یه چیزی خدمتکار برامون بیاره بخوریم وبعدبریم ولی مخالفت کردم و باهم سوارماشین شدیم وراه افتادیم... تو ماشین اصن با آراد حرف نزدم، اونم ازم چیزی نپرسید...منو بعد ۴٠ دقیقه رسوند هتلو و رفت. انقد که خسته بودم نرفتم پیش و یه راست رفتم تو اتاقم و خوابیدم! صبح صدای زنگ موبایلمو شنیدم ولی توجهی نکردم...اما طرف بیخیال نمیشد...دستمو دراز کردم و گوشیمو از میز کنار تخت برداشتم و دکمه اتصال و زدم... آراد: سلام خانومی صبح بخیر سلام ممنون کاری داشتی؟ آراد: اوه چه بداخلاقی تو!. . .آره میخواستم بگم تو جریان مهمونی که هستی؟ آراد: ب کانال دوست یابی درتلگرام: خب بابا یه مهمونی ترتیب داده که قراره دخترام بیاره اونجا...
امشب ساعت ٧ اوهوم...باشه میام آراد: میام دنبالت نه خودم میام بهترین کانال تلگرامی درست یابی: نمیش گفتم خودم میام بای. بعدم تماسو قطع کردم...میخواستم بش بفهمونم که مثلا از کار دیروزش ناراحت شدم! از جام پاشدم و رفتم صبحانه خوردم و اومدم لباسامو مرتب کردم و رفتم اتاق... راجب مهمونی باهاشون هماهنگ کردم و قرار شد که اونا زودتر از من برن دوباره برگشتم اتاقم...نزدیک ناهار بود ولی میل به چیزی نداشتم...تصمیم گرفتم برم حموم! حدود ١ ساعت تو حموم با خودم کلنجار رفتم و بعد که اومدم بیرون ساعت ۵ بود! باید کم کم آماده میشدم...عضویت در کانال تلگرام دوستیابی سراغ لباسامو توشون دنبال یه لباس مناسب گشتم...از اخر تصمیم گرفتم که همون پیرهن طوسیرو بپوشم که با چشام ِست شه! پیرهنش کوتاه بود