باید قدرت گردباد رو داشته چت ازدواج موقت. با چشمهای بسته نگاهم رو چرخوندم. همزمان با چرخوندن چشمهام، حس چرخیدن و تلوتلوخوردن وجودم رو گرفت. تمام تالشم رو بهکار گرفتم و تمام حرفهای نریمان رو مرور کردم. توی ذهنم تصویر خودم رو ساختم. دستهام رو چت ازدواج موقت بدون پیش پرداخت آوردم و همزمان با گردباد چرخیدم. بعد از چند ثانیه، من وسط ایستاده بودم و باد دورم میچرخید. با رضایت چشمهام رو باز کردم. حس ملکهی بادها بودن بهم دست داد! برای چت ازدواج موقت گفتم که چیشد. -مرحلهی مهمی رو ِ پشت سر گذاشتی. بیصدا به چایی خوشرنگ توی لیوان خیره بودم. خیلی خستهام. دلم برای مامان و بابا تنگ شده. وای که چقدر چت ازدواج موقت اصفهان بیخیال بودم که حتی یکبار هم باهاشون تماس نگرفتم تا خبری ازشون بگیرم! لیوان رو بلند کردم و به لبهام نزدیکش کردم. نگاهم روی صورت ارشیا چرخید.
چقدر مظلومانه زندگیمون نابود شد. کاش توانایی تلپورت داشتم و میرفتم برای یک لحظه میدیدمشون. چایی داغ رو سرکشیدم. هرچی سرم میاد حقمه.
بیش از حدم به چت ازدواج موقت اصفهان رو خوردم
من چوب اعتماد بیش از حدم به چت ازدواج موقت اصفهان رو خوردم. من برای اینکه از شر باربد خالص شم، دلم رو به کسی سپردم که هیچ فرقی با چت ازدواج موقت نداشت. سوزش گلوم باعث نم اشکی توی چشمهام شده بود. سرم رو پایین انداختم. درست میشه الینا. گذشته که عوض نمیشه؛ ولی آینده دست توئه! پالتوم رو دور خودم پیچیدم. هوا برفی بود و نیمساعتی میشد که برف کامال قطع شده بود و فرصت تمرین داشتیم. گروه چت ازدواج موقت وسط باغ ایستاده بود و به چت ازدواج موقت اصفهان نگاه میکرد و من از روی ایوون تماشاشون میکردم.
میفهمیدم که ارشیا گروه چت تلگرام ازدواج موقت حرفهای نریمان رو توی ذهنش یادداشت میکنه. لبخند ملیحی روی لبم نشست. انقدر پچپچوارانه صحبت میکردن که صداشون رو نمیشنیدم. با آخرین تذکر نریمان سرش رو تکون داد و چشمهاش رو بست. با تعجب به گروه چت ازدواج موقت نگاه کردم.
چت ازدواج موقتی یه موج حرکتی از باد نشسته بود
چت ازدواج موقتی یه موج حرکتی از باد نشسته بود و میچرخید. بعد از چند دقیقه آروم روی زمین فرود اومد. چت ازدواج موقت با فروداومدنش باد مالیمی به صورتم خورد. با تعجب بهشون نزدیک شدم. -چطوری اینکار رو کردی؟ خنده شیرینی کرد و به گروه چت تلگرام ازدواج موقت نگاه کرد. سوالی بهش نگاه کردم. شونهاش رو چت ازدواج موقتی انداخت و بیتوجه به من به طرف ویال رفتند! برگشتم و با حرص به رفتنشون خیره شدم. خیلی چت ازدواج موقت بدون پیش پرداخت! پام رو روی زمین کوبیدم و به طرف ویال حرکت کردم. از پلهها گروه چت ازدواج موقت رفتم.
قبل از اینکه به در برسم، ایمان ازش خارج شد و روبهروم ایستاد. خیلی سعی کردم به چشمهای قشنگش خیره نشم؛ اما نتونستم. آروم گفت: -باید حرف بزنیم. اخمهام رو گره زدم و گفتم: گروه چت تلگرام ازدواج موقت از کنارش رد بشم که مچ دستم رو گرفت و کشید. سعی کردم درد دستم رو که خیلی محکم ازمن با تو هیچ حرفی ندارم. جانب ایمان کشیده میشد، فراموش کنم و دستم رو نجات بدم! عصبی گفتم: به انتهای باغ رسیده بودیم و بین درختهای کاج بودیم. چت ازدواج موقتی ایستاد. عصبی دستم رو از دستشولم کن. نمیخوام حرفهات رو بشنوم. بیرون کشیدم. هوفی حرصی کشیدم. از در ویال تا انتهای باغ دستم رو کشید. گروه چت ازدواج موقت روانی! دستم از درد زُقزُق میکرد؛ اما غرورم بهم اجازه نمیداد مچ دست نازنینم رو ماساژ بدم. با اخم نگاهی بهش انداختم. انگشتش رو به طرفم گرفت و گفت: -تا چت ازدواج موقت بدون پیش پرداخت خیلی این رفتار مزخرفت رو تحمل کردم