اشک میریخت و مردی که اسمش چارتر یاری بود رو نفرین میکرد. دخترک با چشمهای گریان روی صندلی نشست و صندلی پر خون شد. با انزجار به صندلی نگاه کردم و دخترک، با چشمهای پر از اشک نگاهم کرد. چارتر یاریس با تشر رو به پیر زن گفت: هی چارتر یارین کل اینجا رو به کثافت کشیدین؛ جمع کن چارتر یاری رو! زن گریه کرد و رو به زن چاق گفت: خانم، دخترم خون ریزی داره؛ داره از درد میمیره.
چارتر یاریم آدامس توی دهنش رو ترکوند
یه آمپولی چیزی بهش بزن دیگه. چارتر یاریم آدامس توی دهنش رو ترکوند و رو به پیر زن گفت: سایت چارتر یاری برو پیش جعفر ریزه، بهش بگو چارتر یاریس گفت یه آمپول از جنس همیشگی بهت بده؛ بردار بیار! چارتر یاری رو به من گفت: خانم مواظب دخترم باش تا من برگردم! باشهای گفتم و زن چاق رو به من گفت: خانم دکتر نهارش رو نخورده؛ یکم صبر کن! و سپس از اتاق خارج شد. دست دختر رو توی دستم گرفتم و از شدت سرمای دستهای دختر، ترس برمداشت. صداش زدم. سایت چارتر یاری حالت خوبه؟! اشکی از گوشه چشمش سر خورد و روی صورتش افتاد.
خوبم! نمیخواستم فضولی کنم؛ ولی دل به دریا زدم و پرسیدم چارتر یاریم میدونه بچه رو سقط کردی؟ لبهای خشک وسفید شده چارتر یاریس به لبخند تلخی باز شد. شوهر؟ و انگار این کلمه برای دختر خندهدار بود.
با تعجب نگاهش کردم که گفت: کدوم شوهر؟! دهنم از شدت تعجب باز موند؛ و چارتر یاریم خشک شد. انگار میخواست حرف بزنه و سبک بشه! دختر نگاه پر از دردش رو حواله من کرد. تو ۱۷ سالگی دارم هر روز عذاب میکشم و مامانم هم فقط سکوت میکنه! چارتر یاری همه نذر و نیاز کرده من به دنیا بیام و از روزی هم که من به سایت چارتر یاری اومدم، تو چارتر یاریم دارم زندگی میکنم.
چارتر یارین روی زمین افتاده بود
زن چادری، هراسان وارد اتاق شد و با دیدن دختر عین چارتر یارین روی زمین افتاده بود و زن با گریه، دخترش رو کول کرد و برد. ناخواسته اشکهای من هم روی صورتم ریخته شدن، و زن چاق با تعجب نگاهم کرد. چقدر داشت عذاب میکشید اون دختر...
واقعا حقش نبود! چه آدمهای کثیفی تو این سایت چارتر یاری پیدا میشن. زن چاق رو به من گفت وارد اتاق بشم. با ترس از جام بلند شدم و توی اتاق رفتم. دکتر با دیدن من رو به میز اشاره کرد و گفت که چارتر یارین دراز بکشم. سمت میز رفتم و دکتر آمپول بزرگی رو توی دستش گرفت؛ که تپش قلب گرفتم.