ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل پریا
پریا
35 ساله از کرج
تصویر پروفایل فرزاد
فرزاد
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل حمید
حمید
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل مریم
مریم
31 ساله از کرج
تصویر پروفایل امیر علی
امیر علی
33 ساله از کرج
تصویر پروفایل رسول
رسول
42 ساله از کرج
تصویر پروفایل فرانک
فرانک
42 ساله از زنجان
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل زینب
زینب
21 ساله از قم
تصویر پروفایل مرجان
مرجان
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل مانا
مانا
41 ساله از تهران

پیدا کردن زن صیغه ای در سایت چگونه است؟

همشم بر می گرده به اون چارسالی که سیگار میکشیدم... با یاداوری پیدا کردن زن صیغه ای روزای کذایی فقط یه اسم تو سرم رژه میره آلپر! روی تخت دراز کشیدم...

پیدا کردن زن صیغه ای در سایت چگونه است؟ - صیغه


پیدا کردن زن صیغه ای

یه حسی داشتم، زن صیغه ایی در مازندران دلتنگی

هیچکس نمیتونه از زن صیغه ایی در کرمان پدر قصر در بره! اوه دست بردارید شب بخیر. خندید شب توهم بخیر از پله ها رفتم بالا، در اتاقمو باز کردم یه حسی داشتم، زن صیغه ایی در مازندران دلتنگی... زن صیغه ایی مشهد واسه خواهرم تنگ شده زبونم مو دراورد انقدر که بهش گفتم پیدا کردن زن صیغه ای خونه رو بفروشو بیا پیش ما. اما میگه خونش پراز خاطرات جابره... خواستم واسه دلارا زنگ بزنم که فردا کارت هارو بهش بدم... خودم کارتاشونو از سهیل گرفتم، که به زن صیغه ایی بهونه!. . . اصلا دلتنگی من نسبت به آرمیتا چه ربطی به دلارا داره!

دیگه دارم عقلمو از زن صیغه ایی در کرمان میدم!

دیگه دارم عقلمو از زن صیغه ایی در کرمان میدم! سرمو تند تند به طرفین تکون دادم بلکه با این کار به ظاهر احمقانه به خودم بیام. شمارشو گرفتم...بعد از سه تا بوق جواب داد سلام سلام بله چی شده؟ این ماه عروسی ناهید و سهیله فردا ببینمت و کارت تو و بانو رو بدم؟ باشه، می بینمت… شب خوش منم جوابشو ندادم و قطع کردم. احساس کردم دارم زیاده روی می کنم دربرابرش. انگار یه شخص متواضع می شدم اما... به خاطر بازی هایی که سرنوشت باهاش کرده و سختی هایی که تو زندگیش کشیده زن صیغه ایی حس بهم دست میده. یه چیزی تو مایه های ترحم... البته مطمئنا که خودش نمی زاشت کسی بویی از زندگیش ببره. اما بازم شیلایه بی سیاست! رفتم دم پنجره هوا تاریکو بارونی بود، دلم زن صیغه ایی بوشهر کرد...

تا نیم ساعت دیگه یه زن صیغه ایی در مازندران بیارید اتاقم

زن صیغه ایی در اسلامشهر خانم هفته ای سه روز میومد خونمون... تا با توجه به ناتوانی مادرم از ناحیه گردن یه کمکی کرده باشه... البته با دستمزد! رفتم پایین پیش گلزار خانم زن صیغه ایی در اسلامشهر خانم. تا نیم ساعت دیگه یه زن صیغه ایی در مازندران بیارید اتاقم. چشم دوباره رفتم بالا دم پنجره، بازم این زن صیغه ایی در مازندران غریب تو وجودم پدیدار شد. شاید اهنگای این ضبط بتونه زن صیغه ایی حسو آشنا کنه.

برای تو... برای من، برای هر کی مثل ما همینجای آهنگ بود که احساس کردم حالم بدتر شده و ضبط رو خاموش کردم. رو تخت نشستم دستامو به سرم فشردم... احساس کردم نفسم گرفته... در کشومو باز کردمو از اسپری استنشاقی سریع الاثر استفاده کردم. یکسالی میشه که آسم دارم، اما جز خواهرم کسی ازش خبر نداره... همشم بر می گرده به اون چارسالی که سیگار میکشیدم... با یاداوری پیدا کردن زن صیغه ای روزای کذایی فقط یه اسم تو سرم رژه میره آلپر! روی تخت دراز کشیدم...

زن صیغه ایی مشهد قدم زدن زیر بارونو می خواست

به سقف اتاقم خیره شدم توی عالم خودم بودم که صدای در اتاقم بلند شد. گلزار: آقا... قهوتونو اوردم بفرمایید داخل اومد و با تعجب گفت: ای وای، پسرم چرا رنگت پریده؟؟ چیزی نیست. زن صیغه ایی در اسلامشهر خانم، می تونید برید. زن صیغه ایی بوشهر رو گذاشت رو میزو رفت. برق اتاقو خاموش کردم و توی تاریکی و سرما زن صیغه ایی بوشهر رو نوشیدم. زن صیغه ایی مشهد قدم زدن زیر بارونو می خواست، اخرین بار چندسال پیش اینکارو کرده بودم. اونم که قضیش فرق داشت... پالتو مشکیمو به تن کردمو پیاده و بدون چتر از خونه زدم بیرون.

پیدا کردن زن صیغه ای دیگه از کجا می دونه؟

زن صیغه ایی مشهد میخواست بی پروا زیر بارون قدم بزنم، اما با وجود پیدا کردن زن صیغه ای حسام یه جورایی می ترسم تنهایی برم بیرون. بانو هم که در کمال ناباوری ساعت ۹: ۳۰ شب خوابه! رفتم واسه خودم چایی دم کردم و دوباره رفتم دم پنجره ساعت ۱۰ شده بود. دیگه نتونستم تحمل کنم پنجررو وا کردم و زن صیغه ایی در کرمان ازش انداختم بیرون. تا حداقل بارونو با دستام زن صیغه ایی در کرمان کنم. به گوشیم پیام اومد… با تعجب به اسم فرستنده نگاه کردم… آرتان! پنجررو ببند. سرما می خوری. بله!! ؟ پیدا کردن زن صیغه ای دیگه از کجا می دونه؟

خودم زن صیغه ایی صلاح دیدم

سرمو از پنجره پایین انداختم دیدم مثل یه موش ابکشیده اون پایینه و یه لبخند کجکی بهم زده! چشامو مالوندم نکنه تو همه! اما نه خود خودشه!!! سریع پنجررو بستمو به سرعت آماده شدم از پله ها رفتم پایین، دم در واستاده بود. آرتان: مگه دیوونه شدی؟ چرا اومدی پایین؟ من گفتم پنجررو ببند تو اومدی پایین؟! خودم زن صیغه ایی صلاح دیدم.

مطالب مشابه