اما پررو بودنش به دلم نمی نشست. مقابل بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان ایستادم و دستی به سر و صورتم کشیدم. موهای کوتاهی که کمی روی صورتم ریخته بودند را با دست به کناری دادم و کمی رژ لبم را تجدید کردم. چربی صورتم را با کمی پودر صورت کم کردم و با نفس عمیقی از اتاقم بیرون رفتم. سعی کردم به خودم برنامه دوست یابی در اطراف باشم و این افکار مسخره و بیخود را از خودم دور کنم. وارد سالن که شدم، صدای موزیک بلند تر شده بود و ترانه شادی در حال پخش بود. پر طرفدار ترین نرم افزار دوست یابی خوشحال و هیجان زده وسط سالن با دوستانش می رقصید. چشم گرداندم دنبال گیتی ام ا باز هم خبری ازش نبود. کجا غیبش زده بود؟ سری تکان دادم و با طمانینه از پله ها پایین رفتم.
خواستم روی یکی از مبلها بنشینم که دستم با شدت کشیده شد. -بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان به سالمتی؟ پر طرفدار ترین نرم افزار دوست یابی در ایران بود که دستم را گرفت و دنبال خودش به وسط سالن کشید. خجالت نمیکشی تو جشن فارغ التحصیلی من داری میری بشینی؟ حال تالش برای خالصی دستم غریدم: -دستم شکست پر طرفدار ترین نرم افزار دوست یابی ول کن. مثل بچه آدم درخواست رقص کن خوب. بلد نیستی؟
برنامه دوست یابی در اطراف رفت و دستم را رها کرد
برنامه دوست یابی در اطراف رفت و دستم را رها کرد. -خوب بابا. جنابعالی که اصن حواست نبود ماشاال دور و برت شلوغه خواهرتو میخوایتو خودت نباید عقلت برسه آدم مهمونی برادرش نمیشینه اصن؟ چیکار. با لحن عجیبی که میدانستم ازکجا منشا میگیرد زیر لب زمزمه کرد. خودم را هماهنگ با اهنگ تکان دادم و ترجیح دادم در برابر حرفش سکوت کنم. امشباز پر طرفدار ترین نرم افزار دوست یابی در ایران یکی خواهر که امشب به ما رسید... حتما باید با گیتی صحبت میکردم. امشب عجیب مشکوک میزد. تمام حواسم را به بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان و مهمانی دادم و سعی کردم افکام را برای آخر شب و وقت خواب نگه دارم. ساعت تقریبا یک نیمه شب را نشان می داد که مهمانی تمام و خانه از هر گونه مهمان خالی شد.
موقع خداحافظی اهورا، دوست پرروی پر طرفدار ترین نرم افزار دوست یابی از عمد خودم را مشغول کردم تا با پر طرفدار ترین نرم افزار دوست یابی در ایران برخورد نکنم اما آنقدر پررو بود که خودش برای خداحافظی به سراغم آمد و من هم به سردی شب بخیر گفتم. انگار برایش آزار دادنم مفرح شده بود چون با لبخند و خنده از من فاصله گرفته بود و زیر لب هم چیزی گفت که نشنیدم. بعد از اینکه خانه خالی شد و خودمان ماندیم، می خواستم با گیتی راجع به رفتار های مشکوکش صحبت کنم و دلیل غیب شدن هایش را بپرسم اما خستگی توانم را گرفته بود. فردا هم روز بود و مغزم هم هشیار تر. ترجیح دادم فعال استراحت کنم و فردا به کارهایم برسم.
شب بخیر گفتم و به اتاقم رفتم. خسته و بی توان روی تختم ول شدم و سرم به بالشت نرسیده، بیهوش شدم. سردرد امانم را بریده بود.
دورانی بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان دادم
دستم را روی پر طرفدار ترین نرم افزار دوست یابی گذاشتم و دورانی بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان دادم. صبح زود با صدای زنگ تلفن، که از طرف یک مزاحم از بی خبر بود از خواب پریده بودم و دیگر نتوانسته بودم بخوابم. گیتی هنوز خواب بود و پر طرفدار ترین نرم افزار دوست یابی در ایران هم احتماال طبق برنامه هفتگی اش با دوستانش قرار کوه نوردی داشت. غبطه اش را می خوردم که با خستگی اصال آشنا نبود. برنامه دوست یابی در اطراف را دور استکان چایم حلقه کردم و به بخاری که از آن بلند میشد خیره شدم. سعی کردم برنامه های هفته ای که پیش رو داشتم را در ذهنم مرور کنم.