اون رو توی یک پنهان کاری از رازها ی محافظش نگه میداره و از چت دوستیابی تلگرام رازهای خودش رو مخفی میکنه و می پوشونه. مت هرگز ربات دوستیابی بر اساس شهر رو به کسی معرف ی نمیکرد به جز محدود کسانی که به طور واضح اون رو می شناختند. حتی توی مالقات های رسمیش که چت دوستیابی تلگرام با اون بود, ربات دوست یابی تلگرام ناشناس رایگان رو به هیچکس از رقیب ها ی کاریش معرفی نمیکرد. اونجا به اندازه کافی مودبانه می ایستاد. بهترین ربات چت تصادفی تلگرام هم یشه ته دلش میدونست که مت چیزی رو از اون پنهان میکنه ولی جرات سوال پرسیدن در موردش رو از اون نداشت.
همه چ یز این مرد خیل ی مناسب کر ی بود اون میدونست هر لحظه و هر دقیقه ای که بامت م یگذرونه واسش غنیمت و رویایی ه ولی اگرچه گاهی اوقات حاضر نبود که توی رویا پرداز ی هاش زیاده روی کنه.
ربات دوستیابی بر اساس شهر تا جایی که میتونست
ربات دوستیابی بر اساس شهر تا جایی که میتونست از خیال پردازی ها در مورد مت خودداری میکرد. کر ی د یگه نمی تونست به هیچ نوع زندگی دور از اون بیند یشه.
این چت دوستیابی تلگرام بود که سبد برای و توی پیک نی ک بعد ی, گردششون بسته بند ی کرده بود در حالی که مت مثل بچه کوچولوهای خوابالو روی فرش بزرگ ی که کنار دریاچه پهن کرده بودن, دراز کشیده بود و به بدنش کش و قوس میداد. از د یدن خمیازه های مت هم همزمان خنده اش گرفته بود. گفت; _حس میکنم مثل موش کور هستم بهترین ربات چت تصادفی تلگرام مثل یه بچه شیطون تخس با اون موهای فرفر ی بورش به اون لبخند و یه گه گاه ی هم پوزخند میزد. _چرا موش کور ? به خاطر رنگ های لباست? تو همه این رنگ ها رو عوضی گرفتی مت ناگهان نگاه خیره اش رو از بهترین ربات چت تصادفی تلگرام برگردوند و به طور ناگهانی سر جای ش نشست _چی شده?
ربات دوست یابی تلگرام ناشناس رایگان, من این سبد و وسایال رو میبرم
ربات دوست یابی تلگرام ناشناس رایگان, من این سبد و وسایال رو میبرم که توی ماشینم بذارم! مت خونسرد, کم حرف و خاموش بود. بدون هیچ دلیلی, مثل یه آدم لب فرو بسته و ساکت بلند شد. کر ی با نگرانی اون رو تماشا م یکرد که بلند شد و سبد رو برداشت و به طرف اتوموبیلش رفت و بعد با بی دقتی کمی وحشیانه و با خشونت سبد رو توی صندوق عقب ماشی نش فرو کرد و چپوند که نزد ی ک بود تمام وسایل های سبد با این کارش ّچپه بشن. ربات دوست یابی تلگرام ناشناس رایگان موقعی که مت برگشت از عمد از تالقی چشمانش با چشمهای اون دوری و از نگاهش پرهیز کرد
در حالی که سرش رو پایین اورده بود و نگاهش رو به چنگال توی دستش دوخته بود. _متاسفم, واقعا ببخشید چنگال واسه تو یادم رفته بیارم, فکر میکردم که من.... چت دوستیابی تلگرام با نگاه مبهوت و ترسیده ای به اون نگاه کرد موقعی که مت به چشمهایش خیره شده بود لعنت به چنگال و لعنت به ای ن عادت های کوچولو و احمقانه ی شیری ن تو, و راه و کارهایی که باعث میشی که من اینجوری ربات دوست یابی تلگرام ناشناس رایگان حس کنم! روش هایی که منو االن اینجوری آتیشی می کنی, اون قادر به نگاه کردن به چشمهای مت نبود. قلبش محکم می کوبید. بهترین ربات چت تصادفی تلگرام ی ک ربات دوستیابی بر اساس شهر رو خوب میدونست با توجه به اونچه که این همه مدت سعی کرده بود