از بهاره خبر داری؟ صورتش جمع شد و گفت: -بهاره؟ جواب دادم: -آره. بهاره کانال صیغه موقت تلگرام من! ابرویی باال انداخت و گفت: -آها سلنا! نه دو هفتهای میشه که ازش بیخبرم. اخمی کردم و گفتم: -یعنی چی؟ اگه اتفاقی براش افتاده باشه چی؟ مگه اون عضوی از این گروه نیست؟ اون که مهارت دفاعی نداره! دست بهسینه نشست و ابرویی کانال صیغه موقت تلگرام انداخت. با پوزخند پیروزی گفت: -شما رهبر گروهی! اینها از وظایف شماست. نفس عمیقی کشیدم تا آتیش درونم خاموش شه. با لحن آرومی گفتم: -آره درسته! آخرین خبری که ازش داری رو کانال صیغه موقت تلگرام دارم. آخرین ارتباطتون کِی بود؟ جواب داد: -آخرین دفعه قبل از این بود که بیایم اینجا. قبل از اینکه برای تولد شاهرخ راه بیفتیم، بهم خبر داد که جاسوسهای نارسوس دارن دربهدر دنبال تو میگردن. بعدش دیگه هیچ خبری ازش بهم نرسید. -میدونه که اومدیم اینجا؟
کانال تلگرام ازدواج موقت خانم حسینی رو عقب کشیدم
سرش رو تکون داد و گفت: بهطرف لپتاپم رفتم و از روی میز برش داشتم. صندلیِ روبهروی کانال تلگرام ازدواج موقت خانم حسینی رو عقب کشیدم و روبهروشآره بهش گفتم که شاید بیایم اینجا. نشستم و به این فکر کردم که چهقدر خوب میشه که حرصش بدم! نوتپد رو باز کردم و نگاهم رو باال آوردم. گفتم: -خیلی خب. بهم بگو چهطوری و از چه راهی بهتون کانال تلگرام ازدواج موقت خانم حسینی میرسوند؟ دستش رو روی میز گذاشت و به صندلی تکیه داد. با اخم ریزی جواب داد: -واضحه با ایمیل! البته گاهی هم زنگ میزد. زیرچشمی بهش نگاه کردم و گفتم: -کانال صیغه موقت تلگرام ایمیل؟ بیحوصله جواب داد. آدرس ایمیل رو یادداشت کردم و یک ایمیل به این مضمون براش فرستادم: »سالم. امیدوارم بعد از سه ماه، حرفهایی که اون شب بهم گفتی رو یادت باشه. اگه ایمیل رو دیدی سریع برام آخرین اخبار رو ایمیل کن. فقط برای من!
کانال ازدواج موقت با عکس موضوع باخبر باشه
نمیخوام کس دیگهای از کانال ازدواج موقت با عکس موضوع باخبر باشه. میخوام کانال تلگرام ازدواج موقت خانم حسینی رو بهتر بشناسم. مطمئنم منظورم از آخرین اخبار رو متوجه شدی.« با یادآوری گوشیِ از دسترفتهم، یهلحظه از ذهنم عبور کرد که نریمان رو به قصد کشت بزنم. تمام شمارههام از دستم رفته بود. گوشی جدید رو از توی جیبم درآوردم و رو به نریمان گفتم: کانال تلگرام ازدواج موقت خانم حسینی نگاهم کرد و شماره رو گفت. انگار که میخواد چیکار بکنه حاال! نکبت. ازش متنفر بودم، باشمارهش رو هم بده.
حرفهای کانال ازدواج موقت با عکس متنفرتر و کانال ازدواج موقت واتساپ شده بودم. از جام بلند شدم و به طبقهی پایین رفتم. شماره رو گرفتم و گوشی رو کنار گوشم نگه داشتم. امیدوارم که جواب بده و براش اتفاقی نیفتاده باشه. دیگه داشتم از جواب دادنش ناامید میشدم که صدای الو گفتنش که تُن مشکوکی داشت توی گوشی پیچید. نفسی از سرآسودگی کشیدم و گفتم: -الو کانال ازدواج موقت واتساپ منم. شناختی؟ بعد از چند ثانیه متعجب گفت: -الینا تویی؟ -آره. معلوم هست کجایی؟ چرا خبری ازت نیست؟ -کانال ازدواج موقت با عکس تو خبری از من نگرفتی! بحث رو ادامه ندادم که به گله و شکایتهای خالهزنکی کشیده نشه! -ببین کانال ازدواج موقت واتساپ. خیلی سریع ایمیلت رو چک کن و جواب ایمیل رو برام بفرست. آخر اون ایمیل دربارهی این دو سه هفته غیب شدنت هم باید توضیح بدی. صحبت زیادی باهاش نکردم و تلفن رو قطع کردم. به طبقه کانال ازدواج موقت با عکس برگشتم و سرجام نشستم. کانال ازدواج موقت واتساپ از کارهای اشتباهم، ول کردن نریمان بود.