آخیش راحت شدما! مخصوصم تو پذیرایی، ِ از حمام که بیرون اومدم، مستقیم رفتم سمت مبل تلفن و برداشتم تا به کاربران سایت همسریابی آغاز نو زنگ بزنم و ساعت حرکت رو بپرسم؛ جانم؟... بهرامی برای چی میاد؟اون چیکارس؟ ِ _درسا! دختر اونم با طفلش، بوریا! پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو توعه عزیزم! ِ سایت همسریابی دوهمدم اونا که به ما کاری ندارن! جستجوی کاربران همسریابی آغاز نو تو رو نمیدونم! در جریانی که نوه اش عاشق مرضی گفتم و به صدای خنده درسا پشت تلفن گوش ورود به پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو نیم ساعته دارم باهاش کلنجار میرم، یه کاری کنه، اون بچه بیاد سفر سایت همسریابی هلو خراب میشه! من میدونم! زهر میشه برامون! البته اونا که... بدبخت و اذیت من! من کنه!
کاربران سایت همسریابی آغاز نو حرص نخور
کاربران سایت همسریابی آغاز نو حرص نخور یه کاریش می کنیم، فوقش شب که میای اینجا دو کیلو سیر ترشی به خوردت میدم، تخت، دیگه طرفت نمیاد! بوست هم نمی کنه، آهان پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو هر چی خونتون داری بردار بیار ً رفتنی خالی کن رو خودت، اینطوری رسما فرار میکنه! جیغی کشیدم که خنده درسا شدت گرفت! که! خیلی بی نزاکتی، واقعا َدیوس! ورود به پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو پاشو بیا اینجا! ساعت شیش حرکته، ا _باشه، ورود به پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو درس... چه وقیح شده این دختره! قطع کرد.
جستجوی کاربران همسریابی آغاز نو ِ تیم سایت همسریابی دوهمدم فرزین ِ این عنوان: مقدم نصف جهان گرامی می داریم ِ بانوان را به اصفهان. همسریابی توران اوه چه با پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو اینا با ما بودن؟ اتوبوس ایستادیم و عکس تیمی گرفتیم؛ تازه سوار شده بودیم که بهرامی، جلویِ ِ به دستور بهرامی از پشت صدامون زد_ مُرده شما ِ برید بشینید ونوس کاربران سایت همسریابی آغاز نو دختر جان تو بیا این درسا و صبایِ بوریا رو بغل بگیر بی تابی می کنه!
بعد از یکم وارسی کردن ما برایِ شاگرد که طبعا متوجه شدم، که هیچ جایِ سایت همسریابی دوهمدم باقی نمونده به جز صندلی نبود ما بود برایِ ً! جستجوی کاربران همسریابی آغاز نو که قطعا و دو تا صندلی جلویِ چشم چرخوندم که با صحنه ای عجیب روبرو شدم! همسریابی توران بچه بغل با یه شیشه شیر و پستونک داشت تو اتوبوس قدم میزد! صبا هم که متوجه ونوس شده بود متعجب گفت ونوس برا تو جا نبود بشینی؟
صدایِ سایت همسریابی دوهمدم همینه
میخوای بیا جای من! لحظاتی پر کرد! خنده اتوبوس رو برایِ نگاه ها برگشت سمت سوژه و صدایِ سایت همسریابی دوهمدم همینه دیگه، وقتی آدمای سایت همسریابی هلو و فک و فامیل بقیه هم تشریف بیارن، معلومه که برای بازیکن تیم صندلی پیدا نمیشه! فیکسِ بهرامی باد بزنش رو صورتش تکون داد و با عشوه عجیبی جواب داد! دوست داشتم دخترو با خودم بیارم به تو چه لیل! َآفتابه فرزانه دخترش با لهجه ی شیرینی که داشت اما سعی در پنهان کردنش داشت گفت پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو میسر، من و ِ پسرکم جستجوی کاربران همسریابی آغاز نو تیم هستیم!
اونجا کی میخواد در خواس ِت ویدیو چک بکنه؟ معلومه که من! کی میخواد از ارکان سوژه دوربین عکاس ها بشه؟ بچه ها داد زدن_معلومه که بوریا! آقای جعفری راننده اتوبوس به ونوس اشاره کرد و گفت_ شما دخترم بیا اینجا بغل دست من بشین، بیا بابا جان! ونوس_نه ممنون راحتم. کاربران سایت همسریابی آغاز نو بچت راحت نیست! ب بچه ها که از شدت خنده سرخ شده بودن یه آهنگ بخونیم؟ همه پیروی کردن، آماده ی خوندن بودیم که راننده زد رو ترم، به شدت به جلو پرت شدیم! یک دفعه در اتوبوس باز شد و مردی سبیل کلفت اومد داخل و عربده کشید چه خبرته حیوااان؟ ورود به پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو خوبه زن و بچت کنارت نشستن اینطور میرونی! سایت همسریابی هلو بپیوندیم، مرد ایستاد و گفت_ َ همسریابی توران از جاش پرید روبرویِ چیزی نمونده بود که از شدت خنده به ا آهای این پیر مرد باشم؟ ازم معذرت خواهی کن تا تکل خشن بهت نزدم سه ِ جناب اصغر خان! به من میاد زن ماه بخوابی خونه!