ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل امیر حسین
امیر حسین
21 ساله از تهران
تصویر پروفایل داریوش
داریوش
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهناز
مهناز
30 ساله از دماوند
تصویر پروفایل ترانه
ترانه
42 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل سعید
سعید
36 ساله از تبریز
تصویر پروفایل ایران
ایران
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل حدیث
حدیث
26 ساله از تبریز
تصویر پروفایل دنیز
دنیز
21 ساله از بیرجند
تصویر پروفایل سروناز
سروناز
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل امیر
امیر
34 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل فاطمه
فاطمه
38 ساله از ساوه
تصویر پروفایل شهناز
شهناز
68 ساله از نجف آباد

ورود به همسریابی جهانی

همسریابی جهانی با عکس بود که روی سینه همسریابی جهانی خالکوبی شده بود. چرا هیچ موقع از اژین دربارهاش نپرسیدم که نوشتههای روی بازو و سینش چیه!

ورود به همسریابی جهانی - همسریابی جهانی


تصویر ورود به همسریابی جهانی

من دروغ نمیگم رو تو خونه جا گذاشتم. همسریابی جهانی منو توی آغوشش کشید و موهام رو نوازش کرد. مگه همسریابی جهانی کیست؟ میگیم که تو دروغ میگی، عزیزدلم! دختر من دروغ نمیگه، خودش جوابش اژین رو بده... تو هم یکم استراحت کن، منم برم با همسریابی جهانی با عکس حرف بزنم، ببینم چی میشه! از روی تخت بلند شد، که صداش کردم. مامان. جانم! به همسریابی جهانی کیست؟

بهترین سیت همسریابی جهانی تصمیم خودش رو گرفته

بگو، بهترین سیت همسریابی جهانی تصمیم خودش رو گرفته، اگه میخواد کمکم کنه، جلوی طلاقم رو نگیره، پشتم باشه... نه جلو روم! همسریابی جهانی چشماش رو باز و بسته کرد و همانطور که بیرون میرفت گفت: خیالت راحت باشه! و سپس بیرون رفت.

لباسام رو عوض کردم و کنار صبا دراز کشیدم. به عکس روی دیوار اتاق اژین فکر میکردم، همان دختری که عکسش هم توی موبایل اژین بود. حتی اون متن خالکوبی که نمیتونستم مفهومش رو بفهمم هم اسم همسریابی جهانی با عکس بود که روی سینه همسریابی جهانی خالکوبی شده بود. چرا هیچ موقع از اژین دربارهاش نپرسیدم که نوشتههای روی بازو و سینش چیه! یعنی اونقدر بهترین سیت همسریابی جهانی رو دوست داره! پس چرا بهم گفت من دلیل ضربان قلبشم، یعنی دروغ میگفت؟ به پهلو چرخیدم و دستم رو روی شکمم گذاشتم.

همسریابی جهانی کیست؟ بچه چی میشه؟

سرنوشت همسریابی جهانی کیست؟ بچه چی میشه؟ من نمیخوامش و هیچوقت هم اجازه نمیدم به دنیا بیاد، باید سقطش کنم، باید.... چشم که باز کردم فضای اتاق روشن شده بود بعد مرتب کردن تخت بیرون رفتم. بوی غذا توی خونه پیچیده بود و ساعت روی دیوار ساعت ۱۲ رو نشون میداد. من تا این ساعت خوابیده بودم یعنی! سمت آشپزخونه رفتم که دیدم بهترین سیت همسریابی جهانی در حال پاک کردن سبز یه و همسریابی جهانی با عکس سر اجاق گاز وایساده، سلام کردم که سرشون سمتم چرخید.

مامانم سمت یخچال رفت و تخم مرغی برداشت و رو به من گفت: نون رو از فریزر دربیار بذار تو مایکروفر گرم بشه... صبحونت رو بخور! کاری که همسریابی جهانی با عکس گفته بود رو کردم. همسریابی جهانی برام نیمرویی درست کرد و من در آرامش مشغول خوردن صبحونهام شدم. بهترین سیت همسریابی جهانی انقدر غرق فکروخیال بود که هرچقدر صدایش میکردم نمیشنید. اینبار با صدای بلندتری صداش زدم، که با حال پریشون نگاهم کرد. چیزی گفتی آهو؟ همسریابی جهانی کیست؟ آه جگر سوزی کشید و من لقمهای از نیمرو سمتش گرفتم. میخوری؟!

مطالب مشابه