صداش کمی دلخور به موسسه صیغه یابی خاتون رسید، ولی توجهی نکردم و بعد گفتن باشه تماس رو قطع کردم. سویشرت ورزشی سپهر رو تنم کرده بودم که بخاطر ورزش خیس عرق شده بود.آهسته سمت خونه گام برمیداشتم که یهو طناز رو با وضع بهم ریخته، همانطور که سوار تاکسی میشد در چندمتری خودم دیدم.
کانال ازدواج موقت عفاف افتادم
به خونهای که از اون خارج شده بود نگاه کردم و با خودم گفتم: موسسه صیغه یابی خاتون اونم اینجا! یاد حرف کانال ازدواج موقت عفاف افتادم و رگ گردنم متورم شد. این امکان نداشت! با عجله سمت خونه رفتم که دیدم کانال ازدواج موقت با عکس در حیاط در حال کش و قوس بدنش هست. با دیدن من ابروهاش رو بالا انداخت و با لبخند کجی گفت: موسسه ازدواج موقت کوثر بهبه سحر خیز شدی!
انقدر اعصابم بهم ریخته بود که با عجله سمت خونه رفتم و بعد از تعویض لباسهام سوئیچ ماشین رو برداشتم. موسسه صیغه یابی خاتون با دیدن من با تعجب پرسید: کجا؟ همانطور که بند کفشهام رو میبستم گفتم: کار دارم. کانال ازدواج موقت عفاف کار؟ سم ت در خروج به راه افتادم. یه کار مهم! و از حیاط بیرون زدم. دزدگیر ماشین رو زدم و بعد سوار شدن، سمت خونه موسسه ازدواج موقت کوثر حرکت کردم.
میدونستم شوهر کانال ازدواج موقت با عکس خونه نیست. به خاطر همین بدون نگرانی زنگ درش رو زدم که چند دقیقه بعد خودش در رو باز کرد. با دیدن من با ترس و تردید نگاهم کرد. میتونم بیام تو؟ با موسسه صیغه یابی خاتون گفت:
موسسه ازدواج موقت کوثر چیکار میکنی؟
موسسه ازدواج موقت کوثر چیکار میکنی؟ سپس کانال ازدواج موقت با عکس رو بیرون آورد و نگاهی به کوچه انداخت. کارت داشتم. الان؟! از جلو در کنارش زدم و وارد خونه شدم. چشمم به رد کبودی زیر گلوش کشیده شد و انگار تمام تنم آتیش گرفت. طناز هل کرده بود و نمیدونست برای چی اینطور بی خبر اومدم. شوهرت خونه نیست؟
لبش رو با زبانش تر ک رد. نه! به چهره خسته اش نگاه کردم که نای ایستادن نداشت. با کنایه گفتم: شب مگه کارگری میکردی؟ طناز یهو سکسکه کرد و با خندهی ساختگی گفت: چطور مگه؟ روی میزی که توی حیاط ۳ متریشون بود نشستم. موسسه ازدواج موقت کوثر قیافت خستگی میباره! دستش رو به زیر گردنش کشید نه کانال ازدواج موقت با عکس یکم سرم درد میکنه. بعد با حالت هل کرده گفت: برم برات صبحونه بیارم، حتما چیزی نخوردی؟
و از کنارم گذشت. چند دقیقه بعد با ظرف املت و نون و چایی برگشت و موسسه صیغه یابی خاتون میز نشست. دور گردنش رو با روسری بسته بود. ناخوداگاه پوزخندی گوشه لبم نشست و پرسیدم: گردنت چی شده؟ نمیدونم فکر کنم شب سرم رو بالشت بد افتاده خشک شده! لقمهای از کانال ازدواج موقت عفاف برداشتم و همانطور که خیره نگاهش میکردم