دیدن ورود به پنل سایت همسریابی هلو وحشت کرده
او آهسته به طوری که کوچک ترین صدایی ایجاد نکند دور همکارانش که روی زمین نشسته بودند گردش کرد و وقتی که غاز نر و دو همراهش با دیدن کسانی که روی زمین نشسته بودند متعجب و متوقف شده بودند اسکاپین موفق شد که بدون اینکه دیده شود خود را به پشت غازها برساند. او همان طور بی صدا به غازها نزدیک شد و با یک حرکت سریع پالتو بزرگ و سنگین خود را روی غاز بزرگ انداخت. یک لحظه بعد غاز نر تلاش می کرد که خود را از دست اسکاپین نجات دهد. او گلوی پرنده بزرگ را گرفته و فشار می داد تا وقتی که حیوان بینوا جان داد. زن های غاز یا بهتر بگوییم بیوه های غاز نر با دیدن این منظره خود را با سرعت به بیشه رسانده و با سر و صدای زیادی از نظر پنهان شدند.
هرود فریاد زد: " آفرین بر تو اسکاپین... ورود به سایت همسریابی هلو یک کلک ماهرانه بود. ورود به سایت همسریابی موقت هلو کار تو از همه هنرمندی های روی صحنه بهتر بود. یک طرح بسیار عالی که با موفقیت اجرا شد. اسکاپین عزیز... همه می دانند که غاز ها حیوانات بسیار محتاطی هستند و نمی شود ورود به پنل سایت همسریابی هلو را غافلگیر کرد. در این باره تاریخ به ما درس خوبی می دهد. اقوام که مردمی وحشی و بی تمدن بودند و برهنه می جنگیدند برای تصرف رم که ثروتمند و مرفه بودند سپاهی جمع کرده و به ' کاپیتول ' حمله می کنند. سپاهیان رم با دیدن ورود به پنل سایت همسریابی هلو وحشت کرده و از جلوی ورود به پنل کاربری سایت همسریابی هلو فرار کرده و بداخل شهر پناهنده می شوند.
پشت سر ورود به سایت جدید همسریابی هلو می بندند
آن ها دروازه های شهر را در پشت سر ورود به سایت جدید همسریابی هلو می بندند ولی از عجله ای که داشتند یکی از دروازه ها را فراموش می کنند و آن را باز می گذارند. که دروازه را باز می بینند از ورود به شهر خود داری می کنند چون فکر می کنند که حتما رمی ها آن را عمدا باز گذاشته که آن ها وارد شهر بشوند و به ورود به پنل سایت همسریابی هلو حمله کنند. سه شبانه روز در بیرون شهر می مانند و در ورود به سایت همسریابی هلو مدت رمی ها فرصتی پیدا می کنند که به نیروهای تدافعی خود سر و صورتی بدهند. شب چهارم از پشت استحکامات شهر وارد شده و بی صدا بطرف ' کاپیتول ' پیشروی می کنند. سربازان همه در خواب و سگ های نگهبان هم همه خوابیده اند و تا نزدیک شدن کامل کسی از وجود ورود به پنل کاربری سایت همسریابی هلو با خبر نمی شود. تعدادی غاز زندگی می کردند که مردم آن ها را غازهای می نامیدند.
غاز ها ولی همواره گوش به زنگ با چشمان باز مواظب اطراف بودند و با دیدن سپاه ها چنان سر و صدایی به راه انداختند که سربازان را از خواب بیدار کرده و فرمانده آنان شمشیر بدست به پیشواز مهاجمین شتافت. سربازان هم به فرمانده خود ملحق شده و دلاورانه در مقابل مقاومت کردند. مجبور به عقب نشینی شده و از شهر خارج شدند. مردم شهر از ورود به سایت همسریابی موقت هلو کار غاز ها به قدری خوشحال و متشکر شدند که برای غازها جشن گرفتند. گل ها از شهر خارج شده ولی دست از محاصره بر نداشتند و در آخر رمی ها بهای گزافی به پرداخت کردند. ورود به پنل سایت همسریابی هلو موافقت کردند که پانصد کیلو گرم طلای ناب به بدهند.
کارد ورود به سایت جدید همسریابی هلو از درخت جدا کرده
در موقع اندازه گیری وزن طلاها متوسل به حیله می شدند و رمی ها به فرمانده آنان ' برنوس ' شکایت کردند. برنوس در کفه دیگر ترازو شمشیر سنگین خود را انداخت و گفت هموزن شمشیر من باید به ما طلای اضافی بدهید. " مادام لئونار بعد از شنیدن این داستان طولانی تاریخی از جا بلند شد و به کندن پر ها و تمیز کردن غاز نگون بخت مشغول شد. در ورود به سایت همسریابی هلو حال بلازیوس، ستمگر و لئاندر شروع به جمع آوری شاخه های خشک کردند که در مدتی که غاز تمیز میشد مقدار قابل توجهی برای افروختن آتش مهیا شد. اسکاپین دو چوب مستقیم که در انتها دو شاخه می شدند با کارد ورود به سایت جدید همسریابی هلو از درخت جدا کرده و شاخه مستقیم و نسبتا قطوری را هم پوستش را گرفته که به عنوان سیخ برای کباب کردن غاز استفاده کند.
یک مشت کاه خشک که از دلیجان آوردند آتش زده و طولی نکشید که شعله های آتش زبانه کشید. غاز هم در روی آتش آویزان بود و اسکاپین با دقت آن را می چرخاند. بوی کباب غاز طوری اشتها برانگیز بود که ستمگر مجبور شد از نزدیک آتش و کباب دور شود چون اعلام کرد که در غیر این صورت خود را روی غاز پرتاب کرده و آن را خواهد بلعید. بلازیوس از دلیجان یک سینی بزرگ که برای نمایشات از آن استفاده می شد آورد و غاز کباب شده را در آن گذاشت.