با شنیدن اسم ورود به سایت همسریابی ساراب مرد هم ورود به سایت همسریابی سارا می شد اما حرص خوردن فایده ای نداشت باید کاری می کرد. گوشی را برداشت و آخرین شماره را گرفت، اما کسی پاسخگو نبود. باید آلما را کنار خودش نگه می داشت، همسریابی سارا جدید این بهترین راه بود. گوشی را برداشت و از اتاقش خارج شد. چند ضربه به در اتاق ورود به سایت همسریابی ساران زد اما جوابی نیامد. با پا عصبی اما آرام، پشت سر هم به در کوبید. اما همچنان کسی جواب نداد. فکر بدی میان ذهنش می گشت. اعتماد با او بازی می کرد! بازی که ابدا همسریابی سارا تلگرام دوست نداشت؛ بازنده اش باشد جلوی در اسانسور ایستاد و را با چشم گشت، اما ورود به سایت همسریابی ساراب آنجا هم نبود.
به سمت میز رسپش هتل ورود به سایت همسریابی سارا افتاد، هنوز به میز نرسیده بود که صدای آشنای محافظ شخصی اعتماد را شنید: -اقای سایت همسریابی توران.. برگشت و با غضب اول خود سایت همسریابی خاتون و بعد اطرافش را خوب نگاه کرد:
- کجا بردینش؟
- برای اولین بار جز خشم، تعجب هم میان صورت تاری نشست:
- ورود به سایت همسریابی ساران رو؟
همسریابی سارا جدید
تغییر قیافه اش این قدر محسوس بود که همسریابی سارا تلگرام مطمئن شود، آلما هنوز در اتاقش است! بدون توجه به همسریابی سارا جدید که منتظر جوابِ سوالش بود، به سرعت طرف اتاق ورود به سایت همسریابی سارا رفت. این بار با کف دست چند ضربه به در زد و اسمش را صدا کرد. اما باز جوابی نبود. به دیوار کنار در تکیه داد و چشمانش را بست. اگر پیش سایت همسریابی خاتون نبود، نباید بی خود عصبی می شد. یاد لحظه ای که ترکش کرد، افتاد. صورتش را ندیده بود، اما غمِ میان همان دو کلمه را به خوبی حس کرده بود. دستگیره ی در ورود به سایت همسریابی ساراب و پایین شد و با امید و ترس به در زل شد. باز شدن در، آرام بخش بود، اما نه آن قدر که خشمش را مهار کند: چرا در و باز نمی کنی تو؟
ورود به سایت همسریابی سارا در حالی که اب از موهای خیسش هنوز می چکید، با تعجب به صورت عصبانی همسریابی سارا جدید خیره شد: -حم. .. برو تو. . دست آلما را که هنوز گیج نگاهش می کرد گرفت و در را بست. ورود به سایت همسریابی ساران احساس امنیت بیشتری می کرد. چیزی شده؟! همسریابی سارا تلگرام لحظه خیره ی چشمانش شد: نه. .. هیچی. . با ضربه ای که به در اتاق خورد، هر دو به سمت در برگشتند. حدس اینکه چه کسی پشت در است، مشکل نبود! ورود به سایت همسریابی ساراب را پشت خودش کشاند و در را باز کرد. ارباب می خوان با خانم حرف بزنن من جواب ایشون رو دادم. . اگه همکاری نکنین با زور می برمشون. سایت همسریابی توران عصبی یک قدم به جلو برداشت که دو محافظ دیگر کنار تاری ایستادند. سایت همسریابی خاتون به چشمان پر از خشمش خیره شد و گفت: من نمی فهمم دلیل مخالفت شما رو. . اما بهتره این کار رو نکنین. . ارباب خودشون خوب می دونن چه کار کنن. من باید ایشون رو با خودم ببرم. سایت همسریابی توران متوجه حرکت آلما از پشت سرش شد و تند به سمتش برگشت.