به زور پاشدم پاهام سست شده بود. پسره یا همون فرشته نجاتم اخرین نفرو انداخت نشست روش و یه مشت زد تو صورتش. پاشد گفت اشغالا... سایت همسریابی آغازنو پنل رو انداختم پایین. حالم داشت بد میشد صدای پسره اومد حالتون خوبه خانم؟ سایت همسریابی آغازنو پنل رو اوردم بالا... سايت همسريابي اغازنو مرسی که نجاتم دادی. سایت همسریابی آغازنو ورود تا من رو دید چشماش اندازه ی توپ گرد شد. اخماش شدید تر از قبل رفت توهم و گفت شمیم تویی؟ اینجا چه غلطی میکردی؟ هان؟ یه دادی زد که همون جونی هم که داشتم تموم شد محکم افتادم زمین. سايت همسريابي اغازنو سریع گرفتم سرم رو گذاشت رو پاش و گفت شمیم چت شد؟ بلایی سرت اوردن؟ ها؟
جواب بده سام.. سامیار... سایت همسریابی آغازنو ورود بلند شد یه دستشو دور کمرم یه دستشم انداخت زیر پاهام بغلم کرد. شروع کرد به راه رفتن رسید به ماشین و گذاشتم صندلی عقب داشت کم کم چشمام میرفت رو هم میدونستم فشارم افت کرده و دارم از حال میرم. سايت همسريابي اغازنو نشست ماشین روشن کرد و با سرعت گاز داد. یه چند دقیقه ای بود که سایت همسریابی آغازنو ورود داشت تند میرفت. سایت همسریابی آغاز نو نو درد گرفته بود یهو تیر کشید ااخ سامیار سرم.. سامیار برگشت نگاه کرد. دستشو از بین صندلی ها اورد عقب و دستمو گرفت الان میرسم یکم دیگه تحمل کن نمیدونم چرا ولی انگار جون تازه ای گرفتم. دستش شدیدا ارامش بهم تزریق کرد که لبخندی روی لب هام اومد..
تو حال خودم نبودم دستشو محکم کردم بین انگشتام و صفت گرفتم. سایت همسریابی آغازنو ورود یه فشار به دستم داد و دیگه هیچی نگفت. تا رسیدیم سايت همسريابي اغازنو سریع بغلم کرد و رفت تو پرستارو بلند صدا کرد. تا پرستار اومد گذاشتم روی برانکارد. بردنم تو یه اتاق دکتر اومد بالا سرم و گفت خانوم سعیدی یه سایت همسریابی آغازنو پنل بهش وصل کنین.. بله چشم چشمام اصلا باز نمیشد. تا سایت همسریابی آغاز نو نو وصل کرد رفت بیرون... سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری اومد تو و نشست کنار تخت. خوبی؟
صدای موبایل سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری بلند شد
اوهوم یه چند دقیقه ای که گذشت صدای موبایل سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری بلند شد. جواب داد الو؟ اره طبقه ی دومیم.. بیا من الان میام تو سالن اکی بلند شد و رفت بیرون. حدود پنج مین طول کشید تا برگشت. وقتی درو باز کرد نیما. شهریار. روزبه. رویا و رز اومدن داخل سایت همسریابی آغاز نو نو گفت شمیم؟! حالت خوبه عزیزم؟ نیما گفت وااای شمیم چیکار شدی دختر؟ سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی اومد جلو و دستمو گرفت. گفتم خوبم ورود به سایت همسریابی آغاز نو اومد و گفت ببخشید شمیم نباید تنهات میزاشتیم..
حال صحبت کردن نداشتم واسه همین هیچی نگفتم. سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری گفت الان حالش خوب نیست بهتره بریم بیرون تا استراحت کنه سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی داشت میرفت بیرون اومد اول یه ب.و.س روی پیشونیم کرد و رفت. وقتی همه رفتن سامیار گفت شمیم؟ هوم؟ ببین من هیچی نگفتم که چه اتفاقی افتاده فقط گفتم که فشارت افتاده و اوردمت بیمارستان. خب؟ سوتی ندی.! با لبخند بهش نگاه کردم. مرسی... مرسی واقعا اگه نبودی معلوم نبود من الان کجا بودم..
دوساعت طول کشید تا تموم شد سایت همسریابی آغازنو پنل
کاری نکردم وظیفم بود رفت بیرون. دوساعت طول کشید تا تموم شد سایت همسریابی آغازنو پنل. وقتی تموم شد پرستار اومد کشید بیرون سوزن سرمم رو. سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی زیر بغلم رو گرفت و باهام رفتیم بیرون نیما رفت و با دوتا نایلون پر از ابمیوه و خرت و پرت برگشت. سوار شدیم ادرس سایت همسریابی آغاز نو کنار من نشست. روزبه و رزم با سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری رفتن. رویا گفت شمیم؟ ابجی جون بهتری؟ خوبم ادرس سایت همسریابی آغاز نو. .نگران نباش تو نمیدونی وقتی فهمیدیم حالت بدشده چقدر ترسیدیم. مخصوصا ورود به سایت همسریابی آغاز نو مثل جت رانندگی میکرد تا برسه بیمارستان نیما هم دست کمی ازش نداشت