ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل امیرسام
امیرسام
35 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
30 ساله از کرج
تصویر پروفایل میترا
میترا
45 ساله از قزوین
تصویر پروفایل مرجان
مرجان
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل مانا
مانا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
26 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل رقیه
رقیه
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
43 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل علی
علی
23 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل عادل
عادل
54 ساله از خارج از کشور
تصویر پروفایل مریم
مریم
31 ساله از کرج

ورود به ربات دوستیابی واتساپ

ربات دوستیابی در واتساپ...یه اشاره هرچند کوچیک ربات دوستیابی واتساپ تصادفی بودم که جونمو براش بدم.... ربات دوستیابی در واتساپ اول هیچ خبری ازش نداشتم

ورود به ربات دوستیابی واتساپ - دوستیابی


تصویر ورود به ربات دوستیابی واتساپ

.با محیطی که ربات دوستیابی واتساپ تصادفی پسر به راحتی میتونن صمیمی بشن باهمدیگه اشنا بشه...به یکی از دوستام که هم دانشگاهی و هم رشته ای ربات دوستیابی واتساپ بود سپردم حواسش به رفتار بهار باشه و ببینه با پسرا چجوری رفتار میکنه و به نخ دادنشون جواب مثبت میده یانه! تو این یه سال هردفه از ربات دوستیابی واتساپ جدید دوستم در مورد رفتارای بهار میپرسم میگه که با هیچپسری گرم نمیگیره و به پسرایی که باهر راهی بهش نزدیک میشن روی خوش نشون نمیده...وقتی اینارو میشنیدم روز به روز عشقم نسبت ربات دوستیابی واتساپ بیشتر میشد و بیشتر شیفتش میشدم...!

یاز دنبال راهی میگشتم که عشقمو به بهار نشون بدم که زد و ما رفتیم شیراز...اول میخواستم انصراف بدم چون میدونستم دوری بهارو نمیتونم تحمل کنم ولی بعدش به این فکر کردم که این ۶ماه یه فرصته تا بفهمم بهار حسی بهم داره و نشونش میده یانه؟

ربات دوستیابی در واتساپ اول هیچ خبری ازش نداشت

من منتظر یه ربات دوستیابی در واتساپ...یه اشاره هرچند کوچیک ربات دوستیابی واتساپ تصادفی بودم که جونمو براش بدم.... ربات دوستیابی در واتساپ اول هیچ خبری ازش نداشتم و خودمو با عکساش اروم میکردم) لبخند شیطنت میزی زد (همون عکسایی که از گوشی ربات دوستیابی واتساپ جدید کش رفتم شماره بهارم برداشتم از تو گوشیش....

یه ماه دیگه هم گذشت و دیگه مطمئن بودم ربات دوستیابی واتساپ حسی بهم نداره....تا اینکه یه شب وقتی که مثله شبای قبل داشتم عکساشو نگاه میکردم گوشیم تو دستم زنگ خورد...چند بار پلک زدم...درسته شماره بهار بود...ضربان قلبم رفته بود رو هزار و با بدبختی بالخره جواب دادم... هیچ صدایی بجز صدای نفساش نمیومد....انقدری دلتنگش بودم که با صدای نفساش اروم میشدم...

ربات دوستیابی واتساپ تصادفی صدای دلنشینش پیچید تو گوشی

نمیدونم چند مین گذشت که ربات دوستیابی واتساپ تصادفی صدای دلنشینش پیچید تو گوشی _سالم اقا سامیار خوبید؟ صداش پراز هیجان بود ربات دوستیابی در واتساپ که اینور خطاز فرط خوشحالی رو به موت من_سالم ممنونم شما خوبید؟چیشد یادی از من کردین؟اتفاقی افتاده؟ با دستپاچگی گفت: نه نه اتفاقی نیوفتاده فقط من...من... دلم نیومد ربات دوستیابی واتساپ جدید اذیت کنم و باخنده گفتم: باشه باشه بهار خانوم مهم نیست چرا زنگ زدین مهم اینه من دارم صداتونو میشنوم صدای نفساش قطع شد...داشتم خودمو لعنت میکردم بخاطر حرفی زدم میترسیدم قطع کنه که همونطورم شد...

فورا خدافظی کرد و صدای بوق پیچید تو گوشم هستی باورت نمیشه همون مکالمه کوتاه باعث شد بفهمم ربات دوستیابی واتساپ نسبت بهم بی تفاوت نیست... همونجا باخودم عهد بستم که وقتی برگشتیم تهران برم خواستگاریش اما از شانس بد من ارتانو بردیا و سپهر انگار باهم مسابقه داشتن پشت هم رفتن خواستگاری و نوبت من نشد نفس عمیقی کشیدم و گفتم: خب ربات دوستیابی واتساپ تصادفی میخوای چیکار کنی؟ با چشای گشاد شده نگام کرد و گفت: تو احیانًا نباید ربات دوستیابی در واتساپ تعجب کنی؟ دواز خندیدم و گفتم: شما دوتا انقد ضایع هستید که من یه جورایی میدونستم چی به چیه فقط منتظر بودم یکی تون به حرف بیاد تا مطمئن بشم... بیشتر از قبل تعجب کرد و گفت: مگه رفتارمون چجوریه؟

مطالب مشابه