ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل فرانک
فرانک
42 ساله از زنجان
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل پریا
پریا
35 ساله از کرج
تصویر پروفایل زینب
زینب
21 ساله از قم
تصویر پروفایل امیر علی
امیر علی
33 ساله از کرج
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل مریم
مریم
31 ساله از کرج
تصویر پروفایل حمید
حمید
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
33 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل رسول
رسول
42 ساله از کرج
تصویر پروفایل فرزاد
فرزاد
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل مانا
مانا
41 ساله از تهران

وبسایت دوستیابی ایرانی

وبسایت دوستیابی و ارمین تو سالن بودن و نشسته بودن جلوب تی وی من برنامه دوستیابی با شماره تلفن کجاس؟ امیر_باالئه فک کنم رفت تو اتاقش سرمو تکون دادم

وبسایت دوستیابی ایرانی - دوستیابی


تصویر وبسایت دوستیابی

تمنا بابغض گفت: معلومه که نه محیا_خب خواهر من تو که انقد دوسش داری واسه چی اذیتش میکنی؟

سایت دوستیابی بین المللی رایگان! هرکسی هم جای اون بود

وبسایت دوستیابی خودتم دیدی که دختره چجوری پرید جلوی سایت دوستیابی بین المللی رایگان! هرکسی هم جای اون بود نمیتونست خودشو کنترل کنه... تمنا سرشو تکون دادو گفت: باشه قبول! دختره یهو پرید جلوی دوستیابی آنلاین تهران اونم نتونست خودشو نگه داره و افتاد...افتاد روش...بعدش چی؟؟

بعدش چرا زول زد بهش؟؟چرا تا وقتی که بردیا بلندش نکرد از جاش بلند نشد؟ اشک توچشاش جمع شده بود اروم گفتم: وبسایت دوستیابی اون خودشم گیجه...هنوزم تو شکه...نمیدونه چرا به دختره زول زده... توأم یکم باید درکش کنی همه چی یهویی شده بود اهی کشید و گفت: یه لحظه فکر کنین اگه بجای دختره من بودم و بجای ارتان یه پسر دیگه، سایت دوستیابی بین المللی رایگان چیکار میکرد؟

برنامه دوستیابی با شماره تلفن تورو میکشت هم اون پسره رو تمنا با بغض گفت: دیدین؟چطوری مجازات من اینه اما نوبت دوستیابی آنلاین تهران که میرسه باید بیخیال بشم؟ نفسمو فوت کردم و حرفی نزدم...تا خونه دیگه هیچ کمون حرف نزدیم یکم جلوی خونه ترمز کردم که تمناو محیا رفتن پایین و وارد خونشون شدن....برگشتم سمت هستی که محکم گونمو بوسید چشماش از شیطنت برق میزد... دلم ضعف رفت براش.. خیز برداشتم بغلش کنم که مثل فشنگ از ماشین پرید پایینو دویید تو خونشون...باخنده سرمو تکون دادم و ماشینو بردم توحیاط...

وبسایت دوستیابی و ارمین تو سالن بودن و نشسته بودن جلوب تی وی من برنامه دوستیابی با شماره تلفن کجاس؟ امیر_باالئه فک کنم رفت تو اتاقش سرمو تکون دادم و رفتم سمت اتاقم...اول لباسامو عوض میکنم بعد میرم سراغش...

دوستیابی آنلاین تهران دیدم که جلوی پنجره دست به جیب وایساده بود.

درو باز کردم در کمال تعجب دوستیابی آنلاین تهران دیدم که جلوی پنجره دست به جیب وایساده بود...بدون اینکه چیزی بگم رفتم سمت کمدو لباسامو با شلوار اسلش و تیشرت عوض کردم رفتم کنارش وایسادم و خیره شدم به حیاط...دونه های کوچیک برف بازم مهمون این شهر شده بود و شهر زیبای شیرازو سفید پوش میکرد...برگشتم سمت سایت دوستیابی بین المللی رایگان...تو فکر بود...حقم داشت...بیشتر از همه خودش از اون اتفاق متعجب بود و جوابی واسه سواالی ذهنیش نداشت... اروم گفتم:

برنامه دوستیابی با شماره تلفن؟ نگاشو از بیرون گرفت و منتظر نگام کرد من_بهش فکر نکن دیگه درست میشه...هستیو محیا با وبسایت دوستیابی حرف میزنن الزم بشه منو سامیارم باهاش حرف میزنیم اونم متوجه میشه اشتباه فکر کرده!!! نفسشو با اه بیرون فرستاد و رفت نشست رو لبه تخت و بهم خیره شد رفتم نشستم کنارش که همون لحظه در اتاق بازشد و سامیار مثل گاو سرشو انداخت پایین و اومد تو باحرص گفتم: یه بار شد در بزنی بیای تو؟ باخنده نگاهی به سایت دوستیابی بین المللی رایگان کرد و گفتِ: ا برنامه دوستیابی با شماره تلفن اینجایی رفتم تو اتاقت دیدم نیستی بعد از این پررو پررو اومد نشست اونوره ارتان با همون حرص گفتم: نشنیدی چی گفتم؟ خونسرد گفت: شنیدم ولی چه کنم که عادت کردمو ترک عادت موجب مرض است نفسمو فوت کردم و چیزی نگفتم سامیار_ارتان جان! انقدر ناراحت نباش داداش درست میشه واسه چی خودتو عذاب میدی؟ دوستیابی آنلاین تهران درحالی که سرش پایین بود اروم گفت: چی چیو درست میشه؟تمنا رو ندیدی؟از اخالقش بهتون نگفتم؟

مطالب مشابه