روی ناخونات کار کنه. باشهای گفتم و دستیارش مشغول شد. نگاهی به هیلدا انداختم، خوشگل و معصومانه به نظر میرسید. نگاهم رو غافلگیر کرد و چشمکی بهم زد. لبخند زیبایی روی لبام نقش بست، چهقدر خوبه که خواهرم من رو بخشید و چهقدر خوبتر که داره با بهترین دوست و همچنین داداش واتساپ دوستیابی با شماره تماس ازدواج میکنه! از ته دل برای هیراد و کانال دوستیابی واتساپ خیلی خوشحالم! پری لیاقت مهربونیهای هیراد رو داره و همچنین بهترین دوستمه، اهورا هم مطمئنا میتونه ویدای درد کشیده رو خوشبخت کنه. شماره واتساپ دوست یابی انلاین تهران من.. . چهقدر خوشحالم که داریم مال هم میشیم! کارای آرایشگر تموم شد و بهم گفت: -عزیزم حاال پاشو خودت رو توی آینه قدی گوشه سالن ببین! ازجام بلند شدم و سمت آینه رفتم. ازچیزی که توی آینه دیدم ناخوداگاه گفتم: -واو! آرایشگر: خوشت اومد عزیزم؟ -عالیه! این برنامه دوستیابی واتساپ دارد؟
فکرشم نمیکردم اینجوری خوشگل بشم، خیلی ازتون ممنونم! خواهش میکنمی گفت و من رو با آینهای که زیباییام رو نشون میداد تنها گذاشت. نگاهی به واتساپ دوستیابی با شماره تماس کردم. هرکدوم جلوی آینهای ایستاده بودن و از دیدن چهرهی زیبای خودشون غرق شادی بودن! کانال دوستیابی واتساپ دوید و بغلم کرد، پری هم پشت سرش هردوتامون رو باهم بغل کرد. دیدم ویدا غمگین ایستاده و داره بهمون نگاه میکنه. صداش زدم: -شماره واتساپ دوست یابی انلاین تهران؟ خواهری تو نمیخوای بیای؟! با ذوق پرید و محکم بغلمون کرد.
این برنامه دوستیابی واتساپ دارد؟ و چند دقیقه از هیلدا بزرگتری!
پری: ننه ترالن تو چند ماهی از من و این برنامه دوستیابی واتساپ دارد؟ و چند دقیقه از هیلدا بزرگتری! نمیخوای برامون آرزوی خوشبختی کنی؟! بعد هرسه تاشون خندیدن.
یکی زدم به بازوش و گفتم: -ننه خودتی بیشعور، به داداشم میگم حسابت رو برسهها! هیلدا: بله منم پشت خواهرمم! پری: یا بگو کارم در اومد دیگه! خواهرشوهر میدادی قبول، خب حداقل یکی میدادی! این دو تا عجوزه رو من چهجوری تحمل کنم؟! ویدا خندید و من و این برنامه دوستیابی واتساپ دارد؟ با اخم الکی گفتیم: -هی زنداداشه! از باشه خواهر شوهرای جیگری مثل ما نصیبت شده. پری: برمنکرش لعنت! همه خندیدن، با صدای آرایشگر که گفت: -آقا دومادا تشریف آوردن! دست و دل هر چهارتامون لرزید.
شماره واتساپ دوست یابی انلاین تهران میگشت
هیراد و کانال دوستیابی واتساپ و رامین وارد شدن و چشمای من همچنان دنبال شماره واتساپ دوست یابی انلاین تهران میگشت. -پس واتساپ دوستیابی با شماره تماس کو؟! رامین: زنداداش، متاسفانه باید بهت بگم که... هیراد: بذار من بگم رامین جان، خواهر عزیزم خیلی متاسفم؛ ولی... اهورا: بذار من بگم! زنداداش ترالن باید به عرضتون برسونم که...
که آقا شماره واتساپ دوست یابی انلاین تهران از دیدن عروس زیباش غرق حیرت شده و غیر ممکنه که بدون عروسش جایی بره! بادیدن آرشام نفس راحتی کشیدم و با خشم به سه تا دامادا نگاه کردم. اونا هم سرخوش از مسخره بازیشون خندیدن. آرشام جلو اومد و شنلم رو یکمی باالتر داد تا بتونه صورتم رو ببینه. چشماش درخشید و من به وضوح برق شادیشون رو حس کردم. ب وسهای به پیشونیم زد وگفت: -تو بهترین هدیهی برام و من بابت داشتنت بینهایت خوشحالم! چهقدر زیبا شدی ملکهی من! لپام گل انداخت: -واتساپ دوستیابی با شماره تماس بابت داشتنت خیلی خوشحالم، خودت چقدر خوشتیپ و دلربا شدی شاه قلبم! "دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند حتی این روزها گاهی پرواز میکنم من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم"! ماشین رو جلوی باغ پارک کردیم و هر هشت تامون از ماشین پیاده شدیم. واتساپ دوستیابی با شماره تماس ورودمون ساقدوشها گل برگهای سرخ و صورتی رو سرمون ریختن. باشمعهای زیبا و گلهای سرخی که بوی عطرشون مشام رو پر میکرد جایگاه ورودمون رو تزئین کرده بودند. مامانا با این برنامه دوستیابی واتساپ دارد؟ که دود میکردن و دور سرمون میچرخوندن قربون صدقهمون هم میرفتن. برام عجیب بود که مادر اهورا لبخند به لب داشت و پیشونی ویدا رو مادرانه بوسید! جایگاه عقدمون به طرز زیبایی تزئین شده بود؛ جوری که ما عروسا از دیدنش ضعف کردیم!