ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سارا
سارا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
53 ساله از ساری
تصویر پروفایل سعید
سعید
32 ساله از کرج
تصویر پروفایل علی حسینی
علی حسینی
31 ساله از اهواز
تصویر پروفایل رها
رها
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
66 ساله از ورامین
تصویر پروفایل رویا
رویا
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل رویا
رویا
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
21 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل آراد
آراد
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از کرج

هکسر یابی ایرانی

همسریابی توران به جای هکسر یابی به کالم امد و در حالی دستش رو به دور شانه من انداخته بود گفت: همسریابی طوبی خیلی سرافرازم کردی که امدی. ناراحتم

هکسر یابی ایرانی - هکسر


تصویر هکسر یابی ایرانی

حواست باشه بهش. شیرشیم به موقع بده. هکسر یابی موقع خواب هم پستونکش رو بزار دهنش.. دیگه سفارش نکنما. اخ دیدی؟ داشت یادم میرفت. بعد از اینکه شیرش رو دادی حتماً باید اروغ بزنه وگرنه بچم تو خواب دلدرد میگیره. خالصه دیگه نمیخوام نگرانش باشم. بیست و شش سال تروخشکش کردم و حاال نوبت توست. ببینم چند ماهه میکشیش راحتمون کنی. هکسر یابی نگران پوشکشم نباش خودم پوشکشو عوض کردم. از این مای بیبی ها بهش بستم که شب راحت بخوابه.. .. و من همچنان به شیطنت او که تمامی این حرفها رو با صدایی ظریف ادا کرده بود، همسریابی هلو. سروش میان کالم هکسر یابی دوید و گفت: -ای احمد کاری نکن بگم تا چند سالگی جات رو خیس میکردی ها! بنفشه که انگار مهیج ترین جک دنیا رو شنیده باشد با ذوق گفت: -وای سروش بگو. بگو.. . و با این کارش همه به خنده افتادیم. احمد دست بنفشه رو نیشگونی گرفت و گفت: -ای ورپریده حاال این یه شوخی کرد تو چرا جدی گرفتی؟ -خوب مگه چیه؟ میخوام بدونم. -بریم از همسر یابی انلاین بپرس این از کجا میدونه.. . -نه مامانت طرف تو رو میگیره.

هکسر یابی شیدایی بگو دیگه.. . ما به مشاجره لفظی انها نگاه میکردیم و میخندیدم. با دقت به چهره هر دو نگاه کردم. از هر نظری شایسته بودند و به هم می امدند. هکسر یابی با چهره ای برنزه و بنفشه با پوست سپید چون گلبرگش. هکسر یابی چشمان مشکی و کشیده ای داشت و بنفشه چشمانش قهوه ای و درشت بود. بینی هر دو خوش فرم و لبانشون هم خوش حالت بود. احمد اندام درشتی داشت و بنفشه هم اندام کشیده ای داشت. در کنار هم زیبا جلوه میکردند. همسریابی هلو سر برگردوند و وقتی من رو در حال نگاه کردن

همسریابی طوبی مثل اینکه همسر یابی انلاین از تو دل بکنه

به بنفشه دید با خنده گفت: -همسریابی طوبی مثل اینکه همسر یابی انلاین از تو دل بکنه. همسریابی شیدایی بیا بریم که سرت بی کاله موند... و دست سروش رو با خود کشید. خنده ام گرفت و بی اختیار دست سروش رو گرفتم و گفتم: -ا.... تو چی کار به سروش داری؟ در همین حین مامان و همسر یابی و کامیار به ما نزدیک شدند. سریع دست سروش رو ول کردم و به کامیار نگاه کردم. چشمانش برق میزد اما هنوز هم متین و باوقار بود. نگاهم کرد و گفت: -هکسر یابی انلاین جشن زیبایی داشتید. امیدوارم در کنار سروش لحظه های به یاد ماندنی رو به تصویر بکشید.

همسریابی شیدایی مرد فوق العاده ای هست

همسریابی شیدایی مرد فوق العاده ای هست. امیدوارم قدر همدیگر رو بدانید. همسریابی توران به جای هکسر یابی به کالم امد و در حالی دستش رو به دور شانه من انداخته بود گفت: همسریابی طوبی خیلی سرافرازم کردی که امدی. ناراحتم از اینکه چرا زودتر باهات اشنا نشدم. امیدوارم که شب خوبی روگذرونده باشی... کامیار دستش رو به سمت سروش دراز کرد و هر دو مردانه دست هم رو فشردند و در نگاه من و هکسر یابی چیزی مثل رضایت درخشید. بهار به سمتم امد و من رو در اغوش گرفت. سرم رو نزدیک گوشش بردم و گفتم: -بهار خیلی اروم بودی امشب. پشتم رو نوازش کرد و به همان ارومی زمزمه کرد: -خیلی خشگل شده بودی امشب. مامان از سر شب کشته من رو از بس گفته باید واسش همسر یابی انلاین دود کنم و منم هر بار چشم بد رو ازت دور کردم. پاییز جونم برات ارزوی سعادت دارم. فقط به من قول بده که خوشبخت بشی. باشه؟ و بعد من رو رها کرد تا اثر حرفش رو در نگاهم جستجو کند. و من با لبخند سرم رو تکون دادم و باز هم به همان اهستگی گفتم: -قول میدم. قول میدم. او سر به سمت همسریابی توران برگردوند و با او به گفتگو پرداخت و من در همین حین نگاهم به صورت مهربان همسریابی طوبی افتاد. او را که امشب خیلی خوشحال بود به یاد اوردم. چقدر دوستش داشتم و همسر یابی انلاین حس میکردم که از رفتنتش دلگیر و ناراحتم. جرئت پلک زدن نداشتم چون به طور حتم اشکم سرازیر میشد. مامان قدمی به سمتم برداشت و من خودم رو در اغوشش انداختم. او نرم من رو در اغوشش فشرد و همسریابی هلو بی اختیار اشک راهی گونه هایم شد. صدای مامان هم میلرزید. با ارامش پشتم رو نوازش میکرد و مقدمات شب زفافم رو سفارش میکرد و من در ان سوی اغوش او دور از جمع به گریه پرداخته بودم. صدایش به حدی اهسته بود

مطالب مشابه