از همسرم. از عشقم. از کسی که من رو از مرگ نجات داد. از کسی که یک بار پیش از اینها هم به خاطرش به پای مرگ رفته بودم. به خاطر مال و ثروت به خاطر پول. به خاطر چیزی که همسریابی توران از اون دم میزدنند و فکر میکردند من قصد چپاول اموالشون رو دارم. اما من فقط خود همسریابی دوهمسر رو میخواستم. خودش رو. همه عشقش رو. -اخر این هفته با خانواده خاله هماهنگ کردم برای نامزدی تو و پری. یک جشن هم تهیه کردیم. هر قبرستونی هستی خودت رو تا اخر هفته به تهران میرسونی. نه این محال بود. همسریابی دوهمسرم تنها به من تعلق داشت. من اون رو میخواستم. اون را تنها برای خودم میخواستم. اون رو با همه وجودش که تنها به من تعلق داشت. نمیخواستم به هیچ قیمتی عشقش رو با کسی تقسیم کنم. محال بود. ان هم با چه کسی. پری... اگر او پری را میخواست چرا به سراغ من امد؟ چرا اینها نمیفهمند که همسریابی دوهمسر از برایش اهمیتی ندارد که از ارث پدریش محروم شود یا نه. خودش به من گفت که بدون حمایت پدرش هم میتواند خودش مستقل باشد. چیزی که انها نمیخواستند. -فهمیدی چی گفتم؟
صدایش مانند مته در اعصابم فرو میرفت. باید پاسخش رو میدادم تا تخلیه میشدم.باید جواب دندان شکنی به این ادم مغرور پر ادعا میدادم. باید او را میسوزاندم همانطور که او با حرفهایش من رو می سوزاند
همسریابی بهترین همسر نازنینم رو با حرفهای مذخرفش خراب میکرد.
بدتر از ان اعصاب همسریابی بهترین همسر نازنینم رو با حرفهای مذخرفش خراب میکرد. چطور ان ها به خودشان این اجازه را داده بودند که در مورد زندگی من وسروش تصمیم بگیرند؟ چطور میخواستند به راحتی برای همسریابی دوهمسر و ان پری مغرور جشن نامزدی بگیرند؟ انگار متوجه نبودند که سروش بچه نیست و االن هر طور که بخواهد میتواند تصمیم بگیرد. چرا انها به خودشان جازه هر کاری را میدادند؟ چون پدر و مادرش بودند؟ -بله خیلی خوب فهمیدم چی گفتید. برای لحظه ای سکوت برقرار شد. با دست ازادم اشکهای جاری روی صورتم رو پاک کردم و سعی کردم انقدر با اطمینان پاسخش رو بدهم تا متوجه موقعیتش بشود. او حق نداشت برای زندگی همسریابی دوهمسرم که حاال تمام زندگی من بود تصمیم بگیرد. -تو کی هست؟ دندان قروچه ای کردم و با صدایی محکم گفتم: -من پاییزم. همسر همسریابی بهترین همسر.
تو چطور به خودت اجازه میدی خودت را همسر سروش بدونی؟ -چرا که نه؟ به چه جرمی؟ تنها به جرم اینکه ندار بودیم؟ -خفه شو. برای من بلبل زبونی نکن. گوشی روبده به همسریابی دوهمسر. -همسریابی توران اینجا نیست. احساس کردم کسی از ان سوی خط چیزی گفت و برای چند لحظه سکوت برقرار شد و من سعی کردم نفسهای نامرتبم رو ارام و منظم کنم که دوباره صدای فخری خانم توی گوشم پیچید. اینبار با ارامش. -ببین پاییز. تو دختر فهمیده و خانمی هستی. پری و همسریابی بهترین همسر به هم عالقه مند هستند. لطفاً پاتو از زند گی ما بکش بیرون.
همسریابی دوهمسرم بود که به پری هیچ عالقه ای نداشت
خانم ارغوان من هیچ وقت پام رو توی زندگی سروش نذاشتم. این خود همسریابی دوهمسرم بود که به پری هیچ عالقه ای نداشت و باز هم خودش بود که به سمتم اومد. -همسریابی توران االن نمیدونه داره چی کار میکنه. دو روز دیگه پشیمون میشه.االن جوون و داره خامی میکنه. -نه خانم ارغوان سروش بچه نیست که نیاز داشته باشه کس دیگه ای برای اینده اش تصمیم بگیره. -ببین پاییز تنها زیبایی مالک نیست. چند وقت دیگه همسریابی بهترین همسر از تو زده میشه. اون ریشه در ثروت داره. -خانم ارغوان همه چیز ثروت نیست شاید من ثروتمند نباشم همچون پری خانم اما عاشق همسریابی دوهمسرم هستم. سروش با من خوشبخته. -ساکت شو دختر وقیح بی شرم. همسریابی توران کجاست؟ لبخند شیطانی روی لبهام نشست.