ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
43 ساله از کرج
تصویر پروفایل آزاده
آزاده
45 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل مجید
مجید
31 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
38 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل علیرضا
علیرضا
45 ساله از گرگان
تصویر پروفایل محمد
محمد
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
32 ساله از دامغان
تصویر پروفایل سکینه
سکینه
29 ساله از خاش
تصویر پروفایل بی نام
بی نام
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل هنگامه❤محمدیان
هنگامه❤محمدیان
39 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل سروناز
سروناز
48 ساله از تهران

همسریابی تو و ما

همسریابی توران ۸۱ که رفتی میری خونه احمدینا و به خانواده اش تسلیت میگی. دیگه هم نبینم زانو غم بغل گرفتی ها. همسریابی تورنتو االن از تو انتظار دارن

همسریابی تو و ما - همسریابی


تصویر همسریابی تو و ما
  • که شاید طرف مقابل حتی به اون فکر هم نکنه. اهی از سر افسوس کشیدم و گفتم: -بنفشه توی این مدت تو خانواده همسریابی تو رو دیدی و شناختی و اونجوری که خودت برای من تعریف کردی من فکر نمیکنم اونها خانواده ای باشن که از همسریابی تورنتو خرافات حتی سر در بیارن چه برسه به اینکه باور کنن. تو هم دیونه شدی ها. تو دختر دانشجو و تحصیل کرده این مملکت الکی همسریابی توران ۸۱ این قصه ها رو بافتی واسه خودت که چی بشه؟ که یه اینه دق واسه خودت درست کرده باشی که به یادش حرص بخوری و گریه کنی؟ -اخه.. . -اخه بی اخه. ببینم تو که اصالً خرافی نبودی همسریابی تو حرفها رو کی یادت داده؟ نگاهم کرد و گفت: -همسریابی تورنتو میگفت.. . بین حرفش پریدم و گفتم: -این مامان تو هم لنگه مامان منه. من و تو عقلمون رو دادیم دست اینا که هر چی دلشون خواست بگن و ما رو برنجونن؟ -یعنی تو میگی که همسریابی توران ۸۱ از من ناراحت نمیشن؟
  • چرا باید ناراحت بشن عزیزم. این حرفها چیه میزنی اخه. همه عالم و ادم میدونن که عمر دست. خودش داده خودش هم یه روز میگره. نگاه پر محبتش رو به صورتم دوخت و بعد زمزمه کرد: -باور کنم؟ حس کردم به قدری روحیه و اعتماد به نفس تحلیل رفته که نیاز به ارامش روحی داره. از این رو بغلش کردم و در همون حال که همسریابی تو رو نوازش میکردم گفتم: -معلومه که باید بارو کنی. حاال خانمی عوض اینکه بشینی گریه کنی از همسریابی توران ۸۱ که رفتی میری خونه احمدینا و به خانواده اش تسلیت میگی. دیگه هم نبینم زانو غم بغل گرفتی ها. همسریابی تورنتو االن از تو انتظار دارن. میدونم خودت هم به خاطر برهم خوردن جشنتون ناراحتی اما کنه که اقوام نزدیک نبوده. سرش رو از روی شونه ام بلند کرد

همسریابی توران جدید همیشه قشنگترین حرفها رو به ادم میزنی

با لبخند گفت: -همسریابی توران جدید همیشه قشنگترین حرفها رو به ادم میزنی و ادم رو از ارامش پر میکنی. با شیطنت خندیدم و گفتم: -پس خوش به حال همسریابی توران....

اونقدر ناراحت بودم که یادم رفت بپرسم سروش چطوره؟ نگاهش کردم و هر دو با هم زدیم زیر خنده. باز هم خودش شده بود. بنفشه پر از شیطنت و دوست مهربان من که در همه حال شرایطم رو درک میکرد. بنفشه تنها کسی بود که در محیط دانشکده با او صمیمی تر از دیگران بودم و از زمانی که با رابطه اش با همسریابی تو جدی شده بود دوستی ما هم محکم تر شده بود و بیشتر اوقاتمان رو البته به جز این مدتی که برای ازدواجش در تکاپو بود با هم بودیم و اغلب شبها یا به پیشنهاد همسریابی توران بدون فیلتر و با به پیشنهاد همسریابی توران هلو با هم بیرون میرفتیم و یکی دو بار هم با هم به مسافرت رفته بودیم و در این مسافرتها بود که به دوستی که بین همسریابی توران و احمد بود بیشتر پی بردیم. ان دو با هم هر دو از زماین که در دبیرستان بودند با هم همسریابی توران جدید شدند و بعد از ان هم با هم به پاریس رفته بودند و در یک رشته و در یک مقطع تحصیل کرده بودند

همسریابی توران 81 آدرس جدید هر دو مراقب هم بودند

حتی بعد از برگشتنشون همچنان رابطه ها رو حفظ کرده بودند و به قول سروش در همسریابی توران 81 آدرس جدید هر دو مراقب هم بودند که دست از پا خطا نکند.

این رابطه های ما به قدری شدت گرفت که حداقل در هفته یک بار را با هم بیرون میگذراندیم و زمانی که ان دو نبودند من و همسریابی تورنتو هر دو از دانشکده با هم به منزل می امدیم و به خرید و گردش می رفتیم و گاهی او برای کمک کردن در منزل پیشم می امد. صدای بنفشه من رو از دنیای تفکر بیرون کشید و نگاهش کردم. او لبخند زده بود و در حالی که خیاری رو به سمتم گرفته بود گفت: -پاشم برم پیش احمد. -همسریابی توران بدون فیلتر کجا میخوای بری؟بمون بعد شام میری. -به ساعت نگاه کرد و گفت: -نه دیگه برم تا هوا تاریک نشده. سرم رو تکون دادم و گفتم: -برای مراسم ختم من و همسریابی توران هم حتماً میاییم. تو هم بهتر دیگه از این موضوع ناراحت نباشی و اون رو به همسریابی توران 81 آدرس جدید نیک بگیری. بعد از رفتن بنفشه به اشپزخانه رفتم و تا زمانی رو که باقی مانده بود رو برای شام چیزی تدارک ببینم. در همسریابی توران بدون فیلتر رو باز کردم تا بسته ای گوشت از داخلش خارج کنم که صدای زنگ موبایلم بلند شد. در فریزر رو بستم و به سمت اتاق خواب رفتم. با دیدن شماره سروش روی مانیتور گوشیم لبخند زدم وجواب دادم. -سالم عزیزم. -الو... -سالم عزیز دلم. همسریابی توران.. . صدا برای لحظه ای قطع شد و من فکر کردم که صدایم به ان سوی خط نمیرود و از این رو با شیطنت گفتم: -همسریابی توران هلو. چرا حرف نمیزنی؟

مطالب مشابه