به سمت جدیدترین آدرس سایت همسریابی توران 81 رفتم
همسریابی توران 81 جدید لبخندی در جوابم زد و با یاسین و نوید به سمت کاناپهها رفتند و نشستند، به سمت جدیدترین آدرس سایت همسریابی توران 81 رفتم و ظرف میوه را از روی میز برداشتم و به سمتشام رفتم و ظرف را روی عسلی جلویشا گذاشتم و روبرویشان نشستم. همسریابی توران 81 نسخه جدید با لبخندی که هیچوقت ازش ندیده بودم گفت: -خب عزیزم پس بگو چرا غیبت زد یهو، داداشتو پیدا کردی مارو تحویل نمیگیری! پوزخندی روی لبم نشاندم و جواب دادم: -من غیبم نزد همسریابی توران 81 نسخه جدید فرید از خونه بیرونم کرد!
نوید جوری سرش را بلند کرد که بهجایش گردن من درد گرفت، ابروهای عمو هم گره خورد و پرسید: -چی؟ جوابی ندادم، یاسین به جای من طعنه زد: - امانت دار خوبی بودی همسریابی توران 81 نسخه جدید! نوید با اخمی شدید دوباره سربه زیر شد و عمو با آهی کوتاه گفت: -شرمنده یاسجان، من روحمم خبر نداشت فکر میکردم خودت رفتی، شماره موبایلتم نداشتیم هیچ کدوم از دوستانم نمیشناختیم تا اینکه چند ساعت پیش ادرس جدید سایت همسریابی توران 81 اومد کارخونه فهمیدیم تو پیشیی، هنوز لعیا و فرید خبر ندارن! باز حرفی نزدم، یاسین هم چیزی نگفت و چند دقیقه که به سکوت گذشت همسریابی توران 81 نسخه جدید روبه یاسین گفت: -تمام سهم پدرت پیش منه، هروقت بخوای میتونم به نامت کنم و تو کارخونه شریکم بشی، اگه هم قصد فروششو داری میتونم ازت بخرمش!
درس جدید سایت همسریابی توران 81 در جواب
ادرس جدید سایت همسریابی توران 81 در جواب گفت: -من چیزی نمیخوام، به حد کافی از مادرم برام مونده اما...مکثی کرد و با نگاه به من ادامه داد: -نصف کارخونه رو بزنید به اسم یاس، اگر هم قصد فروششو داره تمامش میره تو حساب خودش! متعجب نگاهش کردم که یک چشمک ریز تحویلم داد و شنیدم که همسریابی توران 81 جدید گفت: هرطور راحتی! نگاه ازش گرفتم که با نگاه خیرهی نوید مواجه شدم، تا دید نگاهش میکنم نگاهش را گرفت اما من نگاهش کردم، ته ریشش جذابش کرده بود و مدل موی جدیدش حسابی به صورتش می آمد، تیشرت سفید و شلوار کرمش تو تنش محشرش کرده بود و قیافه اش بیش از بیش شبیه همسریابی توران 81 جدید بود و اصلا به مادرش نرفته بود، درست برعکس فرید که کپیِ مادرش بود. مثل اینکه نگاه خیرهام خیلی طول کشید که سرش را بلند کرد و من خجالت زده نگاهم را دزدیدم و بلند شدم، خواستم به سمت آشپزخانه بروم که یاد دوست یاسین افتادم، برگشتم سمت یاسین که مشغول صحبت با همسریابی توران 81 جدید بود و گفتم: -راستی یاسین دوستت اومده بود، اردلان، گفت باهاش تماس بگیر!
یاسین متعجب نگاهم کرد و در حالی که ورود به سایت همسریابی توران 81 (جدید) را از جیبش خارج میکرد گفت: - عه، کی برگشته! ابرو بالا انداختم و به سمت آشپزخانه رفتم، روی میز را چیدم و از آشپزخانه خارج شدم و به سمت پذیرایی رفتم و روبه ادرس جدید سایت همسریابی توران 81 گفتم: -شام حاضره، روکردم سمت عمو و نوید: - بفرمایید! هر سه همزمان بلند شدند و باهم به سمت آشپزخانه رفتیم. توی سکوت کامل خورده شد. دستت درد نکنه، خیلی خوشمزه بود. اولین بار بود که همسریابی توران 81 جدید از من تشکر میکرد!
به سمت جدیدترین آدرس سایت همسریابی توران 81 رفت
لبخندی در جوابش زدم و نوشجانی زمزمه کردم. عمو بلند شد و برگشت تو سالن، نوید هم با گفتن ممنون پشت پدرش به سمت جدیدترین آدرس سایت همسریابی توران 81 رفت و یاسین هم با کلی تشکر ازم کمک کرد روی میز را جمع کردیم. اولین بار بود تو این مدت که غذا درست میکردم، تازه آدرس جدید همسریابی توران 81 را جمع کرده بودیم که صدای زنگ در با زنگ موبایل من که روی اپن بود همزمان بلند شد! با ادرس جدید سایت همسریابی توران 81 نگاهی به هم انداختیم و او با گفتن من باز میکنم از آشپزخانه خارج شد و من موبایلم را برداشتم و جواب دادم.