ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
36 ساله از کرج
تصویر پروفایل شیدا
شیدا
43 ساله از کرج
تصویر پروفایل کیانا
کیانا
26 ساله از دیواندره
تصویر پروفایل میرحسین
میرحسین
37 ساله از قزوین
تصویر پروفایل نیما
نیما
38 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل مرتضی
مرتضی
41 ساله از فومن
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل سمانه
سمانه
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
34 ساله از شیراز
تصویر پروفایل میلاد
میلاد
37 ساله از اراک
تصویر پروفایل محمد
محمد
33 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل الهام
الهام
28 ساله از اصفهان

نرم افزار های دوستیابی خارجی برای ایرانیان

بهترین نرم افزار های دوستیابی خارجی دوخت. -ولی چهطور ممکنه؟ داداش تو عاشق نرم افزار های دوستیابی خارجی بود که! -بود عزیزم، دیگه تموم شد! آنیتا: مطمئن باش

نرم افزار های دوستیابی خارجی برای ایرانیان - دوستیابی


تصویر نرم افزار های دوستیابی خارجی برای ایرانیان

همه نقشههای من رو نقش بر آب کردی و تو نرم افزار های دوستیابی خارجی. ..برای تو هم دارم! خواست از اتاق خارج بشه که بازوش رو گرفتم و گفتم: -کجا؟ باید بشینی تا پلیس بیاد! -چرت و پرت نگو! چه پلیسی؟ -فکر کردی به همین آسونیاست؟ بیای یه شرکت رو بهم بزنی و بعدش راحت بذاری بری؟ برنامه دوست یابی در المان: ولش کن بره ترالن، نمیخوام پای پلیس به اینجا باز بشه، همهتون از اتاق برید. میخوام تنها باشم! نگاهی بهم انداخت: -لطفا! بازوی بهترین نرم افزار های دوستیابی خارجی رو ول کردم و از اتاق خارج شدم. اهورا هم پشت سرم اومد.

اپ دوستیابی خارجی یه لحظه وایسید! سرجام ایستادم؛ ولی به عقب برنگشتم. اهورا اومد و جلو روم ایستاد. -منم چند روزه متوجه شدم؛ اما نخواستم بدون مدرک قدم جلو بذارم. برای همین گشتم و همه خرابکاریهای نرم افزار های دوستیابی خارجی رو پیداکردم. واقعا متاسفم که بهتون چیزی نگفتم. -نه اتفاقا ازتون ممنونم که با پیداکردن به موقع مدرک از برنامه دوست یابی در المان گفته من رو بهش ثابت کردین؛ وگرنه اون دختره مغزش رو علیه من شست و شو میداد و رابطه خواهر و برادریمون رو هم خراب میکرد. -خواهش میکنم. من واقعا شرمندهام که دختر عموم رو نشناختم و با خودم به این شرکت آوردمش! -شما تقصیری نداری، فعال با اجازه من برم. سری تکون داد و سمت اتاق پری رفتم. بهترین نرم افزار های دوستیابی خارجی داشت وسایلش رو جمع میکرد و پری هم هی سوال پیچش میکرد. -اهوم! با صدای من هردو سرشون رو بلند کردن و بهم نگاه کردن. آنیتا با نفرت نگاهش رو چرخوند و مشغول جمع کردن ادامه وسایلش شد. پری جلو اومد و گفت: -نرم افزار های دوستیابی خارجی تو بگو چی شده؟ چرا اپ دوستیابی خارجی داره میره؟!

همه چی رو بهت میگم عزیزم؛ ولی اولش یه خبر خوب برات دارم. -چه خبری؟! -بهت گفتم امیدت به باشه، برنامه دوست یابی در المان دیگه همه چی رو برات حل کرد! -یعنی چی؟!

بهترین نرم افزار های دوستیابی خارجی دوخت

یعنی داداشم االن فقط مال توئه! پری از تعجب دهنش باز موند و نگاهش رو به بهترین نرم افزار های دوستیابی خارجی دوخت. -ولی چهطور ممکنه؟ داداش تو عاشق نرم افزار های دوستیابی خارجی بود که! -بود عزیزم، دیگه تموم شد! آنیتا: مطمئن باش پشیمونت میکنم ترالن، از کاری که امروز کردی نمیگذرم! -زودتر وسایلت رو جمع کن تا پرتت نکردم بیرون! آنیتا: خواهیم دید. کیفش رو برداشت و از اتاق بیرون رفت، در رو هم محکم کوبید. -ترالن بگو چی شده؟ هالک شدم! -بیا بشین تا همه چی رو بهت بگم. با هم روی مبل نشستیم و من مشغول تعریف ماجرا برای پری شدم.

اپ دوستیابی خارجی از عمارت فرهمند خارج شد

 اپ دوستیابی خارجی از عمارت فرهمند خارج شد و بهترین نرم افزار های دوستیابی خارجی سمت اتاق خویش رفت تا اطالعاتش را در جایی مخفی کند. وقتی مدارک را میخواست داخل کمد پشت دیوار بذارد، به فکر فرو رفت و بهتر دانست تا آنها را با دستگاه مخصوصش بسنجد و به اصلی و تقلبی بودن آنها پی ببرد. کشو را باز کرده و یک دستگاه کوچک مربعی شکل از آن بیرون آورد. کسی از وجود این دستگاه خبر نداشت و آن را دوستش از کانادا برایش آورده بود. فلش را کناری گذاشت و اسناد مهم را روی میز مرتب چید. دستگاه را روشن کرد و روی ورقهها گرفت. روی هر صفحهای که میگرفت عالمت قرمز اخطار نشان از اصلی نبودن مدارک میداد. عصبانی شد و به شدت لیوان روی میز را به دیوار کوبید. -لعنتی! باید میفهمیدم این پسر نقشه داره و میخواسته علیه من مدرک داشته باشه. حسابت رو میرسم اپ دوستیابی خارجی! سریع افراد مخصوصش را به اتاق فراخواند و دستور تعقیب آرشام را صادر کرد. -هرجا رفت دنبالش میرید؛ شب و روز جلوی خونهاش کشیک میکشین! باید سر از کار این پسر دربیارین. اگه برنامه دوست یابی در المان خوبی برام نیارین باید با زندگیتون خداحافظی کنین! افراد چشمی گفته و از اتاق خارج شدند و اما آشوب درون فرهمند ذرهای آرام نگرفت.

مطالب مشابه