وارد اتاقم شدم و در را پشت سرم بستم. نرم افزار دوست یابی جهانی اندروید عمیقی کشیدم. اصال دلیل اینهمه نرم افزار دوست یابی جهانی اندرویدی شدنم را درک نمیکردم. بیچاره فقط نگاه کرده بود، اما من تا این حد حرصی شده بودم. در خوش تیپ بودنش شکی نبود اما پررو بودنش به دلم نمی نشست. برنامه دوستیابی خارج از کشور رایگان آیینه ایستادم و دستی به سر و صورتم کشیدم. موهای کوتاهی که کمی روی صورتم ریخته بودند را با دست به کناری دادم و کمی رژ لبم را تجدید کردم.
بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان صورتم را با کمی پودر صورت کم کردم
بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان صورتم را با کمی پودر صورت کم کردم و با نفس عمیقی از اتاقم بیرون رفتم. سعی کردم به نرم افزار دوست یابی جهانی اندرویدی مسلط باشم و نرم افزار دوست یابی جهانی اندروید افکار مسخره و بیخود را از خودم دور کنم. وارد سالن که شدم، صدای موزیک بلند تر شده بود و ترانه شادی در حال پخش بود. آتیال خوشحال و هیجان زده وسط سالن با دوستانش می رقصید.
چشم گرداندم دنبال گیتی ام ا باز هم خبری ازش نبود. کجا غیبش زده بود؟ سری تکان دادم و با طمانینه از پله ها پایین رفتم. خواستم روی یکی از مبلها بنشینم که دستم با شدت کشیده شد. -کجا به سالمتی؟ آتیال بود که دستم را گرفت و بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان خودش به وسط سالن کشید. خجالت نمیکشی تو جشن فارغ التحصیلی من داری میری بشینی؟ حال تالش برای خالصی دستم غریدم: -دستم شکست برنامه دوستیابی خارج از کشور رایگان ول کن. مثل بچه آدم درخواست رقص کن خوب. بلد نیستی؟ چش غره ای رفت و دستم را رها کرد.
خوب بابا. جنابعالی که اصن حواست نبود ماشاال دور و برت شلوغه خواهرتو میخوایتو خودت نباید عقلت برسه آدم مهمونی برادرش نمیشینه اصن؟ چیکار. با لحن عجیبی که میدانستم ازکجا منشا میگیرد زیر لب زمزمه کرد. خودم را هماهنگ با اهنگ تکان دادم و ترجیح دادم در برابر حرفش سکوت کنم. امشباز اون یکی خواهر که امشب به ما رسید... حتما نرم افزار دوست یابی جهانی اندروید با گیتی صحبت میکردم. امشب عجیب مشکوک میزد. تمام حواسم را به بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان و مهمانی دادم و سعی کردم افکام را برای آخر شب و وقت خواب نگه دارم.
برنامه دوستیابی خارج از کشور رایگان تمام و خانه از هر گونه مهمان خالی شد.
ساعت تقریبا یک نیمه شب را نشان می داد که برنامه دوستیابی خارج از کشور رایگان تمام و خانه از هر گونه مهمان خالی شد. موقع خداحافظی اهورا، دوست پرروی نرم افزار دوست یابی جهانی اندرویدی از عمد خودم را مشغول کردم تا با او برخورد نکنم اما آنقدر پررو بود که خودش برای خداحافظی به سراغم آمد و من هم به سردی شب بخیر گفتم. انگار برایش آزار دادنم مفرح شده بود چون با لبخند و خنده از من فاصله گرفته بود و زیر لب هم چیزی گفت که نشنیدم. بعد از اینکه خانه خالی شد و خودمان ماندیم، می خواستم با گیتی راجع به رفتار های مشکوکش صحبت کنم و دلیل غیب شدن هایش را بپرسم اما خستگی توانم را گرفته بود. فردا هم روز بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان بود و مغزم هم هشیار تر. ترجیح دادم فعال نرم افزار دوست یابی جهانی اندروید کنم و فردا به کارهایم برسم. شب بخیر گفتم و به اتاقم رفتم. خسته و بی توان روی تختم ول شدم و سرم به بالشت نرسیده، بیهوش شدم. سردرد امانم را بریده بود.
دستم را روی شقیقه هایم گذاشتم و دورانی ماساژ دادم. صبح زود با صدای زنگ تلفن، که از طرف یک مزاحم از خدا بی خبر بود از خواب پریده بودم و دیگر نتوانسته بودم بخوابم. گیتی هنوز خواب بود و نرم افزار دوست یابی جهانی اندرویدی هم احتماال طبق برنامه هفتگی اش با دوستانش قرار کوه نوردی داشت. غبطه اش را می خوردم که با خستگی برنامه دوستیابی خارج از کشور رایگان آشنا نبود. دستانم را دور استکان چایم حلقه کردم و به بخاری که از آن بلند میشد خیره شدم. سعی کردم برنامه های هفته ای که پیش رو داشتم را در ذهنم مرور کنم