بابا چند دقیقه قبل برای اینکه بتوانم نرم افزار دوست یابی بادوبله فارسی را تعویض کنم، اتاقم را ترک کرده بود. به محض خروجم از نرم افزار دوست یابی بادو چشمش در نگاهم گره خورد. به احترامم از جایش بلند شد و سری تکان داد. نرم افزار دوست یابی بادور سرم را تکان دادم و با طمانینه از پله ها پایین رفتم. نزدیک تر که شدم با صدای آرام اما قاطعی سالم داد. جوابش را دادم و با دست اشاره کردم که بنشیند. خودم را کنار نرم افزار دوست یابی در اطراف badoo جا دادم و معذب به صندل هایم خیره شدم. صدای نرم افزار دوست یابی بادو باعث شد کمی نگاه از صندل های شیری رنگم بگیرم. -دانلود نرم افزار دوست یابی بادو نگران حالت بود..این چند روزه دو سه بار زنگ زده حالتو پرسیده.
دیگه امروز اومده بود دنبالم گفتم بیاد از نزدیک ببیندت که بفهمه بادنجون بم آفت نداره! سعی کردم تعجب م را مخفی کنم. وقتی گفته بود تمام تالشش را میکند تا نظر من را جلب کند اصال فکرش را هم نمیکردم انقدر بی پروا باشد که حتی این حسش را به نرم افزار دوست یابی در اطراف badoo نشان بدهد! میدانستم آتیال انقدر احمق نیست که نفهمد دوستش برای چه راجع به خواهرش نگرانی میکند؟
چیزی که برایم مشکوک و غیر قابل باور می آمد، رفتار خونسرد نرم افزار دوست یابی بادو بود! یعنی برایش مهم نبود که دوستش دارد نرم افزار دوست یابی بادوم را از گلیمش درازتر میکند؟
نرم افزار دوست یابی بادور خیره شده ام
دستی که مقابلم به حرکت درآمد، باعث شد متوجه بشوم که مدت زمانی است به نرم افزار دوست یابی بادور خیره شده ام و غرق در تفکرات خودم. ناخودآگاه اخمی میان ابروهایم کشیده شد.
این روزها خیلی اخم میکردم و این را هیچ دوست نداشتم. سرم را به سمت اهورا برگرداندم و با همان اخم ریزی که هنوز هم روی پیشانی ام سر جایش بود گفتم: -نرم افزار دوست یابی در اطراف badoo روز فرصت نشد ازتون تشکر کنم. خیلی به زحمت افتادین...واقعا نمیدونم اگر اون لحظه شما از راه نمی رسیدین میون جمعیتی که بیشتر فکرشون به مسخره کردن بود چیکار باید میکردم. شایدم دیده بود یه آشنا اونجا هست..دانلود نرم افزار دوست یابی بادو خودش گفته بود بذار کاری کنم بیفته زمین اینطوری بالهای دیگرو از سرش رفع کنم!
کنایه ام به حضورش در زندگی ام بود که نمیدانم متوجهش شد یا نه. از نگاه مشکی خیره اش هیچ چیز را نمیشد خواند. -وظیفم بود نرم افزار دوست یابی بادور. هر کس دیگه ای هم بود، همین کار رو براش انجام میدادم. ذهنم به حرفش دهن کجی کرد. مشخص بود کنایه ام را گرفته است که اینطور جوابش را میداد. اگر به خاطر خود او نبود
نرم افزار دوست یابی بادوم به این حال و روز نمی افتادم
من نرم افزار دوست یابی بادوم به این حال و روز نمی افتادم که حاال مجبور بشود برای مثال نرم افزار دوست یابی بادو تشریف فرما بشود. در جوابش سکوت کردم که باعث شد به سمت بابا بچرخد و کمی راجع به مسائل مختلف با او صحبت کند و دقایقی بعد با خداحافظی کلی از همگی مان به همره نرم افزار دوست یابی در اطراف badoo از خانه خارج شوند. همزمان با رفتنشان گیتی وارد خانه شد.
از صبح معلوم نبود کجا رفته بود. همش پی دوست بازی و گردش بود. با دیدنش رویم را به حالت نرم افزار دوست یابی بادوم ازش گرفتم و وارد آشپزخانه شدم و مامان را که پشت گاز ایستاده بود و داشت آشپزی میکرد بغل کردم. صدای را از پشت گوشم شنیدم که بی حوصله میگفت: -دانلود نرم افزار دوست یابی بادو نگیر برا منا..خودم به اندازه کافی بی حوصله هستم. اعصاب ندارم ناز تورم بکشم. این چند روزه حسابی اهل منزل نازتو خریدن بیشتر از این لوس نکن خودتو. خودم را بیشتر به نرم افزار دوست یابی بادوبله فارسی چسباندم و با همان حالت قهر گفتم: