خوراکم تنها سرم و عضویت در سایت همسریابی توران ارام بخش بود. خیلی خسته بودم. از سوپهای بیمزه ای که مختص بیماران بود حالم بهم میخورد. دلم هوای سوپهای خوشمزه مامان رو کرده بود. سوپهایی که دلم بیتابش بود. سر برگردوندم و در حالی که از چهره کامیار خجالت میکشیدم با صدایی نرم پرسیدم: -به مامان چیزی که نگفتی بهار؟ عضویت در سایت همسریابی توران به سمتم چرخید و گفت: -نه هیچ چیزی نگفتم. سرم رو تکون دادم و گفتم: -نمیخوام بفهمه. نمیخوام چیزی راجع به سروش و.. . عضویت در سایت همسریابی توران جدید۸۱ که متوجه منظورم شده بود به نرمی سر تکان داد و گفت: -اما باالخره چی؟ باالخره که میفهمه... سر به سمت بیرون بردم و گفتم: تا عضویت در سایت همسریابی توران موقع یه فکری براش میکنم. اما به راستی نمیدونستم چطور باید ماجرای جدایی از سروش و از ان گذشته بچه ای که در وجودم داشتم رو برای مامان تعریف کنم.
میترسیدم که قلب رنجورش طاقت مصیبت دیگری رو نداشته باشه. هر چند گمون میکنم توی این چند روز شک کرده باشه. اون طور که عضویت در سایت همسریابی توران 81 میگفت اونقدر دلشوره داشته که مدام با خونمون تماس میگرفته و من هم که موبایلم خاموش بوده. عضویت در سایت همسریابی توران جدید۸۱ وقتی عضویت در سایت همسریابی توران این موضوع رو گفت با خودم گفتم یعنی سروش خونه نبوده که تلفن رو جواب نمیداده؟ یا نه بوده و برنمیداشته. نباید هم برداره. با چه رویی میخواد به مامان بگه دخترت رو از خونه بیرون کردم. مگه این سروش همونی نیست که به مامان قول داده بود تا جان در بدن داره ازم محافظت کنه؟ نیشخندی زدم و دوباره زیر چشمی به کامیار نگاه کردم. او هم در خود فرو رفته بود و اخم کرده بود. زمانی که برای هر دوی انها واقعیت ماجرا را تعریف کردم عضویت در سایت همسریابی توران جدید۸۱ ابتدا با فریاد سرزنشم کرد اما کامیار در سکوت با بهت نگاهم کرد. در نگاهش نوعی تردید موج میزد. گریه میکردم و عضویت در سایت همسریابی توران 81 از توهین ها و تحقیرهایی که شده بودم میگفتم.
به کامیار گفتم او را همانند برادر نداشته ام دوست دارم و ازش خواستم به هیچ عنوان چیزی از این موضوع به مامان نگوید. گرچه بهار شیون کنان میخواست که حقیقت ماجرا رو به سروش بگه اما من با ناراحتی فریاد زده بودم و گفته بودم که به اگر به سروش چیزی بگوید خودم رو نابود میکنم. حماقت های من پایانی نداشت و باز هم به حماقتهای یک طرفه ام دست میزدم
عضویت در سایت همسریابی توران جدید به نظرات دیگران بدهم
بی انکه عضویت در سایت همسریابی توران جدید به نظرات دیگران بدهم. عضویت در سایت همسریابی توران ۸۱ جدید ناراحتی اش از وجود کودکی بود که در بطن من رشد میکرد. او و کامیار عقیده داشتند که باید عضویت در سایت همسریابی توران 81 رو حتی به خاطر کودکمم شده به سروش بگویم اما من نمیخواستم. دیگه سروش برایم اهمیتی نداشت.
با اینکه دوستش داشتم اما نمیخواستم قبول کنم و سعی میکردم در دلم از او متنفر بشم. عضویت در سایت همسریابی توران ورود اینکه سخت بود خودم رو ازار میدادم و به یاد توهین هایی که بهم کرده بود می افتادم. سعی میکردم با یاداوری اینکه من رو با زن های خیابانی مقایسه کرد خودم رو ازار بدم. از این رو دلم نمیخواست سروش بویی از بارداری ام ببرد و کامیار و عضویت در سایت همسریابی توران 81 رو به دادم. قسمی که مطمئن بودم هرگز شکسته نمیشود. بنفشه که متوجه غیبتهایم شده بود بارها با تلفن همراهم تماس گرفته بود و چند بار هم به منزلمان زنگ زده بود اما سروش جواب تلفنهایش رو نداده بود و اخر سر مجبور شده بود به سراغ عضویت در سایت همسریابی توران جدید برود
عضویت در سایت همسریابی توران ۸۱ جدید هم در این چند روز دائماً مراقب من بوده
و از انجایی که عضویت در سایت همسریابی توران ۸۱ جدید هم در این چند روز دائماً مراقب من بوده و دانشگاه رو تعطیل کرده بود بنفشه به همراهش تماس میگیرد و وقتی متوجه میشود من در بیمارستان بستری هستم از بهار میخواهد که به مالقاتم بیایید اما عضویت در سایت همسریابی توران ورود مانع میشود و به او میگوید که میتواند در منزل مامان به دیدنم بیاد که همین موضوع باعث تعجب بنفشه میشه و به طوری که عضویت در سایت همسریابی توران جدید از انجایی که خبر نداشت بنفشه از همه چیز اطالع دارد به او میگوید که سروش به مسافرت رفته و من هم به منزل مامان رفتم و چند روز پیش در راهرو از پله ها به زمین افتادم و حاال در بیمارستان بستری هستم