خودم قبول داشتم که دو سایت صیغه در تلگرام که فقط دارم گند میزنم؛ اما این دلیل نمیشه که اینقدر روم فشار بیارن. مخصوصا که جدیدا اعصابم بهشدت تحریکپذیر شده! سایت صیغه در تلگرام با عکس چه معنی داره همهشون بیفتن به جونم؟ چند نفر به یک نفر! سرم رو عصبی باال آوردم و گفتم: میدونین چیه؟ آره من گند زدم. به درک که کمکم نمیکنین. من خودم سام رو نجات میدم و به کمکباشه قبول. من گند زدم و خودم هم میدونم. اگه سایت صیغه در تلگرام کمک کنین اینقدر ناامیدم نکنین. اصال هیچکدومتون هم احتیاج ندارم. خواستم از جام بلند شم که سایت صیغه در تلگرام با عکس گفت: -بشین. عصبی سرم رو بهطرفش برگردوندم و منتظر متهم شدن از جانب اون شدم.
خم شد به جلو و گفت: نمیدونم از حرفهام چی میخوای برداشت کنی؛ اما من الزم میدونم که بگم. وقتی بهت گفتم تو از بین رفته بودی و هیچ راه نجاتی نبود که ما بخوایم دنبالش بگردیم. سام این اجازه رو داشت و من ازش خواستم این کار رو برات انجام بده؛ اما سایت صیغه در تلگرام با اینکه اجازه داشت اینطور صدمه دید و فقط یک ساعت برای نجاتش فرصت داریم.
سایت صیغه در تلگرام با عکس از روی صندلی بلند شدم
سایت صیغه در تلگرام با عکس از روی صندلی بلند شدم و منتظر بقیه حرفش نشدم. مسخره، حرفهای بچهها رو مقاله میکنه تحویل من میده. به طرف کانال ازدواج موقت رایگان حرکت کردم. یک قدم برداشته بودم که گفت: -من میدونم. به طرفش برگشتم و منتظر نگاهش کردم. ادامه داد: -من میدونم که چهطور میشه چهار عنصر رو کنار هم بذاریم و نجاتش بدیم. نمیدونستم عصبانیتم رو نشون بدم یا حرصم یا خوشحالیم رو! با فکر این که سام نجات پیدا میکنه، لبخند دندوننمایی روی لبم نشست.
سایت صیغه در تلگرامی هم دورش جمع شدیم
فضا طوری بود که انگار ما دانشجوی پزشکی هستیم و نریمان استاد و سامِ بیچاره بیمار. سایت صیغه در تلگرامی هم دورش جمع شدیم تا شیوهی درمانش رو یاد بگیریم! به تشبیه مسخرهام نیشخندی زدم. نریمان همونطور که روی زانو کنار سام نشسته بود و نگاه ازش برنمیداشت، گفت: کانال ازدواج موقت رایگان تلفیق بشن. وقتی اونقدر به هم پیچیدن که شکل یک گوی به رنگ سبز فسفری دراومدن، عنصر بادچهارتا عنصر رو سایت صیغه در تلگرام داریم؛ چون باید سه تا عنصر خاک، آب و آتش جوری کنار هم قرار بگیرن که با اون گلولهی تشکیل شده رو به قفسهی سینهش میکوبه. سایت صیغه در تلگرام با عکس کنار گوشم ریز خندید و گفت: نگاهش کردم و لبخندی زدم. خب مسلما من نقش باد رو انجام میدادم؛ اما سه تا عنصر دیگه رو کیعین الکترو شوک. داوطلب میشد؟ برای شکستن این طلسم ما هم صدمه میبینیم و معلوم نیست که دقیقا چه سایت صیغه در تلگرامی سرمون میاد.
نگاهی به قیافههای متفکرشون انداختم. یهکم از خودگذشتگی الزم داشتیم. بعد از چند دقیقه شاهرخ گفت: -من نقش آتش رو بهعهده میگیرم. صورتم کج شد! نگاه مسخرهای بهش انداختم و گفتم: -تو که عنصرت خاموشه! ا ابروی کانال ازدواج موقت رایگان انداخته نگاهم کرد. دستش رو باال آورد و بشکنی زد. پلک زدم تا مطمئن بشم که درست میبینم. مگه میشه؟ از دیشب تا االن عنصرش فعال شد؟ آخه چهطوری! سایت صیغه در تلگرامی دید که موفق شده مثل دفعه قبل شوکهام کنه، انگشتهاش رو از هم فاصله داد و کانال ازدواج موقت رایگان کوچیک آتشی که بین انگشتهاش شکل گرفته بود، از بین رفت. اخمی کردم و نگاه ازش گرفتم. نفر بعدی ایمان بود که به عنوان عنصر خاک داوطلب شد و بعد هم هلیا به عنوان آب. خیلیخیلی ترکیب عالیای شد، همونهایی که حسم نسبت بهشون خاکستریه! پوفی کشیدم و نزدیک سام شدم و کنارش نشستم. نگاهی به صورتش که سایت صیغه در تلگرامی بنفش شده بود انداختم