مردم بچه دار هم میشن کسی نمیفهمه بعد خودش رو زود کشید عقب که من نتون بزنمش سایت همسریابی رایگان تهران کاری نکن که قاطی کنما یعنی الان قاطی نیستی با ع صبانیت گفت: بیا برو بالا تا خودش متوجه ن شده یه شربطی، راه اندازی سایت همسریابی رو لباسمش بریز، مجبور بشمه لباسمش رو عوض کنه. ..وای شمیوا از همه بدتر خودشه. متوجه نشده باشه. یعنی مطمئن که نشده، تو به این فضولی نفهمیدی. ..باز که وایسادی داری میخندی. برو تا پیداش نشده اجازه میدید گرد ش شیوا خندش رو خورد و به المیرا، دختر عمه سامانه صدور مجوز سایت همسریابی نگاه کرد.خودم رو کشیدم کنار تا گرد شمه. یه لبخند مصنموعی زد و دستش رو به طرف من دراز کرد و گفت: سلام من راه اندازی سایت همسریابی دولتی هست باهاش دست دادم و گفت: راه اندازی سایت همسریابی. .خوشوقت یه لبخند شبیه پوز خند زد. حق با سایت همسریابی رایگان تهران بود من هم ازش خوش نیومد.
دختر خو شگلی بود، اما زیادی آرایش داشت. ابروهاش که از این مدل چنگیزیها، تتو کرده بود. پو ست صورتش هم برنز کرده بود، یعنی کل بدنش رو. چون یقه اش خیلی باز بود. بند و بساط رو ریخته بود بیرون.
سامانه صدور مجوز سایت همسریابی رو گنده نشون میداد
آستینش هم که کوتاه بود با یه شلوار کوتاه که مچ پاهاش معلوم بود. خط لبش هم که دور لبش زده بود، سامانه صدور مجوز سایت همسریابی رو گنده نشون میداد. اما بهش میومد. موهاش هم که خیلی کوتاه بوداز همه رنگ بود، اما معلوم بود خیلی بابت رنگ موهاش پول داده. خیلی فانتزی و قشنگ بود. رو به سایت همسریابی رایگان تهران که دو پله بالاتر از ما ایستاده بود کرد، اما گفت: راه اندازی سایت همسریابی دولتی این چیه ؟ چشم رو بست و لب رو محکم از رفت. راه اندازی سایت همسریابی دیگه تمام. ..یعنی برو بمیر. ..الانه که همه بفهمن تو تو ب*غ*ل این یارو بودی. .. یا کاری کن یه جور همچین بد ن گه. ..ب گه مدل لباسشه. ..چه میدونم، روزی ۵۰۰ تا صلوات نذر میکنم برای ۵ روز به جون خودم ایندفعه رو دیگه دودر نمیکنم.
..میگ به جون خودم، ا ا ا. ..دیگه با جون خودم که شوخی ندارم. راه اندازی سایت همسریابی دولتی: مگه نمیبینی. .. یتاره چشم رو باز کردم و سریع به سمت سامانه صدور مجوز سایت همسریابی که کنار
سایت همسریابی رایگان تهران وایساده بود
سایت همسریابی رایگان تهران وایساده بود بر شت. یه لباس ابی آسمونی خیلی کمرنگ پوشیده بود مدل همون قبلی. اگه دقت نمیکردی تشخیص نمیدادی لباسش رو عوض کرده. ای کاش همون یه شب رو نذر میکردم ها... با خودم بوداما. ....
المیرا یتار و از دست راه اندازی سایت همسریابی دولتی رفت و گفت: این که سیمش پاره شده بود خب دادم درستش کردن. وای از این بهتر نمیشه. بری که هم مه دوست داری تو بزنی و بخونی. میدونی چند وقته صدای یتارت رو نشنیدم. وای سامانه صدور مجوز سایت همسریابی دل لک زده برای خوندنت نگاه من و راه اندازی سایت همسریابی به هم افتاد. معلوم بود داره بجای من تو دلش فحش میده امیر دستش رو روی سینه اش ذاشت با لودگی گفت: خواهش میکن. خواهش میکنم، من متعلق به همه شما. هست شیوا و المیرا خندیدن. من هم که طبق معمول در حال نسبت دادن اسما ء و صفات مختلف به این جیخسی کینگ بودم. شیوا گفت: اخ امیر داشت