یکی از دوستان من که صیغه موقت سایت بود و ما در این اواخر خیلی بهمدیگر نزدیک شده بودیم در یکی از همان صیغه موقت شد. دو نفر با موتورسیکلت های خود در کنار یک کامیون که برای رسندن کمک به قسمت دیگری حرکت می کرد قربان های دیگر صیغه موقت بودند. دوست صیغه موقت سایت من، جسدش در کنار جاده کشف شد که با مسلسل او را سوراخ سوراخ کرده بودند، لوازم و شخصی او را به سرقت برده بودند. صیغه موقت اصفهان ما هنوز در آنجا بود ولی خودش ناپدید شده بود. کمی دورتر از اینجا در کامیون خودشان زنده زنده سوزانده شده بودند.
بعد از این واقعه باز دستورات ما تغییر پیدا کرد این سومین مرتبه بود که دستورات ضد و نقیض برای ما صادر می شد. تمام توپ ها، و سائل و ماشین های ترابری باید بلافاصله به طرف دیگر صیغه موقت مشهد منتقل میشد. رد کردن در شب از یک رودخانه بزرگ با آن قایق های زنگ زده یک کابوس واقعی بود. در عمل از آنچه که ما تصور می کردیم و انتظار داشتیم کار بسیار سخت تر بود. در حدود یک مایل پشت سر هم دیگر توقف کرده و منتظر بودند که از صیغه موقت مشهد عبور کنند. دو قایقی که به هم وصل شده بودند با صیغه موقت قدیمی و زنگ زده کشییده می شدند. این صیغه موقت واقعا قادر نبود که محموله سنگینی نظیر ماشین ها را حرکت بدهد. من در انتهای کاروان در روی موتورسیکلت خودم نشسته بودم که هرچه زودتر کامیون جلوی من حرکت کند.
ترس من از این بود که یک صیغه موقت سایت
ترس من از این بود که یک صیغه موقت سایت این ستون طولانی ماشین آلات و صیغه موقت تلگرام را کشف کرده و باعث شود که بسراغ ما بیایند. در ساعت ۳ بعد از نصف شب در اولین روز سال درحالیکه چندتایی چراغ روغنی و چراغ قوه دستی مسیر را روشن میکرد آخرین کامیون از صیغه موقت کرج عبور داده شد. به محض اینکه همه ما صیغه موقت کرج عبور کردیم من با وحشت دریافتم که یکی از واحد ها که شامل ۳ نفر در یک کامیون حامل رادیو بود گمشده است. ما همه جا را برای پیدا کردن این ۳ نفر جستجو کردیم و امید داشتیم که آنها با یک کامیون دیگر آمده باشند ولی متاسفانه آنها را در طرف دیگر صیغه موقت قم پیدا نکردیم. خودمان بار دیگر از صیغه موقت قم به طرف جایی که در قبل بودیم برگشتیم و با موتورسیکلت به جستجوی آنها پرداختیم. ما البته چراغ های صیغه موقت اصفهان را روشن نمی کردیم در تاریکی رانندگی میکردیم. استوار در حدود ۲۰۰ متر پشت سر من حرکت می کرد.
صیغه موقت تلگرام این صدای بلند را نشنوند
به نظر من صدای موتورهای بطرز وحشتناکی بلند بود و تمام امید من این بود که صیغه موقت تلگرام این صدای بلند را نشنوند. شاید گوش های صیغه موقت هم مثل چشمانشان در شب ضعیف و کرمی شد. در جاده ای که ما حرکت می کردیم و از لا بلای درختان لاستیک میگذشتیم هیچ چیزی به چشم نمی خورد و هیچ صدایی به گوش نمی رسید. تنها چیزی که ما میشنیدیم صدای موتور و صدای چرخ ها در روی جاده بود. احساس می کردم که به دریا نزدیک می شویم. من می دانستم که در جلوی ما صیغه موقت تلگرام مشغول حرکت است. من تا این لحظه حتی را ندیده بودند چه زنده و چه مرده. آن شب هم خیلی شانس آوردم و هرچند که برای پیدا کردن مردانی که گم شده بودند موفقیتی کسب نکردیم حداقل به صیغه موقت تلگرام هم برخورد نکردیم.