باالخره تالشات به ثمر نشست و دخترت قدم به خونهات گذاشت. چرا زود رفتی بابا؟ چرا نتونستم عشقی که بهم داشتی رو تجربه کنم؟! ازدواج آغازنو دعا کن توی زندگیم خوشبخت بشم، با اینکه ندیدمت، بغلت نکردم، وجودت رو حس نکردم؛ اما بینهایت دوست دارم بابای خوبم! قطره اشک سمجی که روی گونهام چکیده بود رو پاک کردم و سمت تخت رفتم. پتو رو بیشتر روی سايت ازدواج آغاز نو کشیدم و با نگاه کردن به چهرهی غرق خوابش چشمام روی هم رفت و خوابیدم. ازدواج دائم آغاز نو صبح با نوازشهای دستی چشمام رو باز کردم و به آرشامی نگاه کردم که باالی سرم نشسته بود و موهام رو نوازش میکرد. -صبحت بخیر نور چشمم. -صبحت بخیر عزیزم. -پاشو بریم صبحونه بخوریم. -وای ازدواج آغازنو برفها رو دیدی؟! -آره، حیاط پر برف شده! -بعد صبحونه بریم برف بازی؟!
سایت آغاز نو ازدواج موقت به گونهاش زدم
به شرطی که لباس گرم بپوشی تا سرما نخوری. پریدم و از گردنش آویزون شدم و سایت آغاز نو ازدواج موقت به گونهاش زدم. -چشم آقاهه، اطاعت امر! -قربون خانومم برم. نکنه! با هم رفتیم پایین تا صبحونه بخوریم. مامان و هیراد سر میز نشسته بودند و هیلدا هم با سینی چایی اومد و رو به روی هیراد نشست. ازدواج دائم آغاز نو: صبحتون بخیر عزیزای من! هر دو بهش صبح بخیر گفتیم و پشت میز نشستیم. بعد صبحونه به همهشون گفتم که بریم برف بازی؛ اما مامان گفت نمیتونه بیاد و هیلدا هم به حسابم نیاورد و توی اتاقش رفت. با هیراد و ازدواج آغازنو سه تایی رفتیم توی حیاط، با دیدن حیاط پر از برف باال و پایین پریدم و آخ جونی گفتم! سایت ازدواج آغازنو خندید و گفت: -هنوز بزرگ نشدی عزیزم؟! -نخیر بزرگ شدم؛ اما عاشق برف بازیم! یه گوله برفی برداشتم و گفتم: -بگیر که اومد! سايت ازدواج آغاز نو مثل زنا جیغ کشید و فرار کرد. هیراد تک خندهای کرد و گفت: -حاال کی بچه شده داداش؟
خواهر من یا شما؟ آرشام: سایت ازدواج آغازنو نشونت میدم برادر زن! یه گوله بزرگ درست کرد و سمت هیراد پرتش کرد. برف بازیمون شروع شد با جیغ و هیجان اینور و اونور میپریدم و گوله برفی پرت میکردم. بعد کلی بازی همه خسته شدیم و روی برفا فرود اومدیم. هیراد: میاین آدم برفی درست کنیم؟! -آخ جون! من میام. سایت آغاز نو ازدواج موقت هم با تکون دادن سرش موافقت کرد. گولههای بزرگ برف درست میکردم و به هیراد میدادم.
سايت ازدواج آغاز نو هم داشت روی دستای آدم برفی کار میکرد
سايت ازدواج آغاز نو هم داشت روی دستای آدم برفی کار میکرد. دو تا سنگ کوچیک پیدا کردم و به جای چشم برای آدم برفی گذاشتم.
االن نوبت عکسه، بیاین ببینم! ازدواج آغازنو دو خندیدن و سمت آدم برفی اومدن. طرف راستم سایت آغاز نو ازدواج موقت ایستاد و طرف چپم هم هیراد. یه عکس سه نفره گرفتم و بعدش هیراد گفت که من و ازدواج دائم آغاز نو کنارهم وایسیم تا سایت ازدواج آغازنو عکس بگیره. آرشام دستاش رو گذاشت روی شونههام و به صورتم نگاه کرد. چیک اولین عکس زده شد و ما پشت سر هم عکسهای جالب و خوشگلی گرفتیم. سایت آغاز نو ازدواج موقت گفت که اینا بهترین عکسای زندگیمون خواهد بود؛ چون اولین عکسیه که با هم گرفتیم! با هیراد هم عکسهای دوتایی انداختیم و رفتیم توی خونه تا با خوردن یه چیز گرم سرمای وجودمون رو کاهش بدیم. ترالنی؟! با صدای سايت ازدواج آغاز نو دست از تماشای برفها کشیدم و بهش خیره شدم. -جانم؟
امروز باید بریم. هم کارام مونده، هم اینکه نتونستیم درست و حسابی به مهمونی برسیم. -باشه پس بریم از مامان اینا سایت ازدواج آغازنو کنیم. از اتاق خارج شدیم و به سمت اتاق مامان رفتیم. مشغول بررسی کاغذایی بود که نمیدونم چی توش نوشته شده بود. با دیدن ما دست از بررسی کشید و گفت: -خوش اومدین! -قربونت، چی میخوندی مامان؟ مامان: راستش داشتم وصیت نامه بابات رو میخوندم. موقعی که میخواست بیاد دنبال تو این رو نوشت و به وکیل شرکت داد. شاید خودش میدونست دیگه برگشتی درکار نیست. توش سهم هرکس رو مشخص کرده و برای تو هم سهم گذاشته و گفته اگه هیلما نیومد سهمش رو به خیریه ببخشین. رو شکر خودت اومدی