ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مرضیه
مرضیه
39 ساله از کرج
تصویر پروفایل حسن
حسن
32 ساله از شهریار
تصویر پروفایل علی مرادی
علی مرادی
54 ساله از کوهدشت
تصویر پروفایل پارسا
پارسا
34 ساله از سنندج
تصویر پروفایل سحر
سحر
40 ساله از خوی
تصویر پروفایل فرهاد
فرهاد
52 ساله از تبریز
تصویر پروفایل هومن
هومن
40 ساله از قایم شهر
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
41 ساله از رودبار
تصویر پروفایل فاطمه
فاطمه
57 ساله از تهران
تصویر پروفایل الهام
الهام
25 ساله از رودبار
تصویر پروفایل نگار
نگار
43 ساله از کرج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
32 ساله از دامغان

نامزدی ایرانی

فقط یادت باشه اگه ایندفعه نامزدیت مبارک بشی نمیذارم نجاتت بدن، خودم از بین میبرمت. شاهرخ داره موفق میشه و اگه اون باشه به تو احتیاج نامزدی.

نامزدی ایرانی - نامزدی


تصویر نامزدی ایرانی

و گفت: -الینا اون لکه کجا رفته؟ نامزدی کردم و گفتم: -جایی نرفته. -پس چیشده؟ عکس رو پاک کردم و گوشیش رو بهش بگردوندم. جواب دادم: بلند شدم و از اتاق خارج شدم. از پلهها پایین رفتم. نگاه سرسری به سالن نامزدی. نگاهم روی زیلوسپاک شده دیگه! که تبدیل به یک پری شده بود، ثابت موند. لبخند مرموزی روی لبم نشست. نامزدیت مبارک -تو حق نداری از جادو استفاده کنی. چند بار بهت بگم؟ چشمهام رو روی هم فشردم. خودکار توی دستم رو به طرفش گرفتم و گفتم: -فکر نمیکنی االن کار مهمتری بهجای گیر دادن به من داری؟ بیخیال خودکاری که از دستم افتاد شدم و نگاهش کردم. کالفه سرش رو تکون داد و گفت: -نامزدی تان مبارک مبارک! بفهم من دشمنت نیستم. وقتی میگم نباید استفاده کنی یعنی برات ضرر داره.

فکر میکنی چرا میتونن اینقدر راحت تسخیرت کنن؟ چرا ما رو تسخیر نمیکنن؟ یکم بهش خیره شدم. برای خودم هم نامزدیت مبارک بود که چرا فقط من تسخیر میشم! نگاه مشکوکی به چشمهای مشکی نریمان انداختم. گفتم: -پس چهطور برای هلیا و سام بد نیست و خطر نداره؟ دستی به پیشونیش کشید و گفت: آخه من باید ازش استفاده میکردم. مطمئنا کاری که من میخوام انجام بدم رو سام و هلیا از عهدهاش برچون اونها اجازهی این کار رو دارن. نمیان. کالفه گفتم: -باشه! بذار این قضیه رو تموم کنم دیگه ازش استفاده نمیکنم. بدون اینکه کوتاه بیاد گفت: -االن هم ازش استفاده نکن.

نامزدی تان مبارک انجام بده

همین امشب حالت رو ندیدی؟ بگو نامزدی تان مبارک انجام بده. اَهی زیر لب گفتم و جواب دادم: -اون نمیتونه. خودم باید انجامش بدم. سرش رو تکون داد و گفت: -خیلی خب. فقط یادت باشه اگه ایندفعه نامزدیت مبارک بشی نمیذارم نجاتت بدن، خودم از بین میبرمت. شاهرخ داره موفق میشه و اگه اون باشه به تو احتیاج نامزدی.

بعد هم بدون توجه به من که با چشمهای گرد نگاهش میکردم، سرش رو انداخت پایین و رفت! عصبی پام رو روی زمین کوبیدم. شما خیلی غلط میکنین که به من احتیاج ندارین. پس بیجا کردین که زندگیم رو بهم ریختین. خودکاری که از دستم جلوی پام افتاده بود رو شوت کردم. خورد به دیوار و چند تیکه شد. آب دهنم رو قورت دادم. نگاه از خودکار متالشی شده گرفتم و از آشپرخونه خارج شدم. به طبقه دوم رفتم. با چشم دنبال نامزدی به انگلیسی گشتم. اه لعنتی! دقیقا همونجایی بود که نباید باشه. به طرف سام که بین جیکوب و نامزدی چیست ایستاده بود و با اخم چیزی رو بهشون توضیح میداد، حرکت کردم. بهشون که رسیدم، متوجه من شد و صحبتش رو قطع کرد. زیرچشمی نگاهی به هلیا و نامزدیت مبارک انداختم و رو به نامزدی تان مبارک گفتم: -تو میتونی از جادوی سیاه استفاده کنی؟ متوجه گرد شدن چشمهای هلیا و جیکوب شدم. نامزدی به انگلیسی بیخیال گفت: -واسه چی؟

نامزدیت مبارک خواهرم گفتم: -نسبتا قوی

پرحرص جواب دادم: -میخوام بدونم. دستی به گردنش کشید و گفت: -بستگی داره در چه حدی باشه. نامزدیت مبارک خواهرم گفتم: -نسبتا قوی. تک خندهای کرد و گفت: -چهقدر طفره میری. بگو چیکار میخوای بکنی تا من بگم میتونم یا نمیتونم. ناچارا گفتم: -میخوام طلسم تغییر نامزدی چیست انجام بدم. به صورتش نگاه کردم. انگار که در حال سکته کردن بود. بشکنی جلوی صورتش زدم. در حالیکه پلکش میپرید، بلند گفت: -میخوای با کحله ارتباط برقرار کنی؟ تو دیوونه شدی؟ حالت خوبه؟ عصبی گفتم: -چرا دادوفریاد میکنی؟ نامزدی به انگلیسی گفتم میتونی یا نه؟ کمی آرامش قبلش رو به دست آورده بود؛ اما عصبیتر از من جواب داد: -معلومه که نامزدیت مبارک به انگلیسی خریتی رو نمیکنم. دستم رو توی هوا تکون دادم و در حالیکه ازش فاصله میگرفتم، گفتم: نامزدی به انگلیسی از پلهها پایین رفتم و خودم رو روی مبل پرت کردم. به ساعت که 5 صبح رو نشون میداد، نگاهبه درک. نامزدی چیست انجام میدم. کردم. نامزدیت مبارک خواهرم دستی به چشمهام کشیدم. اصال به شماها چه؟ من دلم میخواد از جادو استفاده کنم. من باید باربد رو از سر راهم بردارم. اصال میدونی چیه؟ من میخوام کحله رو ببینم.

مطالب مشابه