یک تلفن موسسه همسریابی پیوند مهر برای خویش بسازم
این دفعه جدایی ام از گروه باراد حتمی بود. به مقداری که بتوانم یک تلفن موسسه همسریابی پیوند مهر برای خویش بسازم پول در کارتم بود. باید کاری برای خودم جور می کردم و روزهایم را پر می کردم! شاید کنکور هم دادم و ادامه تحصیل دادم. از این فکر ها که بتوانم یک تلفن موسسه همسریابی پیوند مهر پاک و بدون کثافتی برای خودم بسازم لبخندی روی لب هایم نشست. با صدای تلفنم از فکر و خیال بیرون آمدم، با دیدن اسم روی صفحه موبایلم یکه خوردم، آرام خطاب به نسیم گفتم: _نسیم سایت همسریابی پیوند مهر، چیکار کنم.
موسسه همسریابی پیوند مهر اصفهان را متصل کردم
آدرس موسسه همسریابی پیوند مهر دستش را از زیر چانه اش برداشت و گفت: _خب جواب بده. موسسه همسریابی پیوند مهر اصفهان را متصل کردم، صدای خش دار موسسه همسریابی پیوند مهر در گوشی پیچید: _آترا؟ _بله؟ _خوبی عزیزم؟ یه چیزایی شنیدم. دوباره آن موجود نا آشنا گلویم را گرفت با صدای گرفته ای گفتم: _آراد داداشت خیلی عوضیه. موسسه همسریابی پیوند مهر زهرخنده صدا داری زد و گفت: _عوضی واسه یه لحظه اونه! اتفاقی برات افتاد هان؟ فقط کافیه بگی یه تار از موهات کم شده تا همونی که مثلا برادرم رو به قتل برسونم. با صدای خفه ای گفتم: _بدم، روحی بدم. بغض در صدایش نشست: _ببخشید عزیزم، ببخشید که کنارت نبودم تا مثل همیشه ازت مراقبت کنم ببخشید.
آدرس موسسه همسریابی پیوند مهر مواجه شدم
نباید بیشتر به این مکالمه ادامه می دادم چون نمی توانستم جلوی خودم را بگیر و از او خواهش می کردم که برگردد. موسسه همسریابی پیوند مهر اصفهان را پایین آوردم و قطع کردم، سرم را بالا آوردم و با اخم های در هم آدرس موسسه همسریابی پیوند مهر مواجه شدم. _تو داری چیزی رو مخفی می کنی؟ با تعجب گفتم: _نه مثلا چی رو؟ _تو با موسسه همسریابی پیوند مهر رابطه داری! ابروهایم را درهم فرو بردم و گفتم: _معلومه که نه! _چرا می گی نه؟ معلومه که یه چیزی بینتون هست! آدم به هر کی که از راه می رسه نمی گه عزیزم، این حرفا رو نمی زنه! گوشه لبم را با حرص جویدم، نیشخندی زدم و گفتم: _شاید رابطه ای هست اما من متوجه اش نشدم. _خودت رو نزن به اون راه با هر کلمه اش داره می گه که بهت علاقه داره! موسسه همسریابی پیوند مهر اصفهان شروع به زنگ زدن کرد، انگشت اشاره ام را گذاشتم رو دهانم و گفتم: _بسه! دیگه ساکت. تماس را وصل کردم.
این دفعه تلفن را روی حالت پخش نگذاشتم. صدای آراد هنوز هم غم داشت، صدای بم و مردانه اش شکسته بود. _اون کار رو حلش کردی؟ کمی فکر کردم، کدوم کار؟ دستم را روی پیشانی ام گذاشتم و سعی کردم که بفهمم کدوم کار را می گوید. پس از کمی مکث متوجه شدم که مسئله اسناد را می گوید. _بعد از دو روز به نظرت من سوپر منم که بتونم اسناد رو بیارم! موسسه همسریابی پیوند مهر خندید، از آن خنده هایی که بند دل را پاره می کند. _بداخلاق، منظورم اون نبود که کلا پرسیدم ببینم به فکرش هستی یا نه؟ _هستم. _مرسی! _من که هنوز کاری نکردم! آراد صدایش را ملایم کرد و گفت: _نه برای اون که، مثل اینکه با اون اتفاق مغزت هم جا به جا شده برای این که گذاشتی صدات رو بشنوم، تشکر کردم.