نشان می داد ثبت نام رایگان در سایت همسریابی طوبی بحرفی که می زند اعتقاد دارد
دوک در حالی که دسته زنگ اتاق را بشدت تکان می داد گفت:
" حالا مهم نیست. او هر کس می خواهد باشد. من همانطوری که در صحنه تئاتر کتک می خورد او را کتک خواهم زد. اگر بر حسب اتفاق او یک نجیب زاده از کار در آمد و جان سالم از کتک های اولیه برد آن وقت من خودم با او تسویه حساب خواهم کرد. "
شوالیه با لحنی که نشان می داد ثبت نام رایگان در سایت همسریابی طوبی بحرفی که می زند اعتقاد دارد گفت: " من به شما می گویم که موسسه همسریابی طوبی مرد بی شک یک اصیل زاده است. وقتی که شما و او با هم مشاجره می کردید من چشم های او را که از زیر ماسک برق می زد دیدم. هر چه بیشتر فکر می کنم بیشتر مطمئن می شوم که یک آدم معمولی چنین رفتار اشرافی و بزرگ منشانه ای نمیتواند داشته باشد. " والومبروز گفت: " اگر این طور هم باشد من کمال رضایت را خواهم داشت چون قادر خواهم بود که او را بجای یک بار، دو بار تادیب کنم. "
در این حال یک مستخدم در لباس رسمی وارد شد و تعظیم کرد. مانند مجسمه بی حرکت برای اجرای دستورات دوک ایستاد. دوک به مستخدم گفت؛ " همین الان می روی و ' باسک '، ' آزولان '، ' مریندول ' و ' لابریش ' را به اینجا می آوری. اگر آن ها به رخت خواب رفته اند بیدارشان می کنی و به آن ها می گویی که فورا موسسه همسریابی طوبی را با چماق های بزرگ مسلح کرده و در یک گوشه تاریک خودشان را مخفی کنند تا بازیگران از تئاتر خارج شده و به طرف هتل بی آیند. باید حواسشان را جمع کرده و بین آن ها کاپیتان فراکاس را پیدا کنند. آن ها بایستی روی سر موسسه همسریابی طوبی در شیراز کاپیتان فراکاس ریخته و آنقدر موسسه همسریابی طوبی در شیراز را بزنند که جسدش روی پیاده رو بی افتد. نه.. . آن ها نباید صفحه ورود به سایت همسریابی طوبی را بکشند. فقط او را خوب کتک بزنند."
موسسه همسریابی طوبی شیراز حد با خشونت با این مرد بیچاره رفتار کنید
سپس رو به شوالیه کرد و با صدای آهسته به او گفت: " چون در آن صورت همه خیال خواهند کرد که من از او ترسیده ام. " و باز رو به مستخدم کرد و گفت: " من مسئول همه پیش آمدها خواهم بود. هر ضربه ای که موسسه همسریابی طوبی شیراز مردان وارد می کنند باید فریاد بزنند: ' این از طرف دوک دو والومبروز است ' که طرف بفهمد از کجا می خورد. " این دستور که تا این اندازه وحشیانه و خشونت بار بود کوچک ترین تعجبی در مستخدم ایجاد نکرد و در حالی که بعقب باز می گشت به عالیجناب دوک اطمینان داد که دستوراتش بلافاصله اطاعت خواهد شد. وقتی در پشت سر مستخدم بسته شد شوالیه ویدالینک گفت: من متاسفم که شما تصمیم گرفتید که تا موسسه همسریابی طوبی شیراز حد با خشونت با این مرد بیچاره رفتار کنید. بالاخره صفحه ورود به سایت همسریابی طوبی یک شخصیتی بالاتر از طبقه خودش نشان داد و موسسه همسریابی طوبی را به مقام یک اصیل زاده نزدیک کرد. این تنبیه شایسته یک اصیل زاده نیست. شاید اگر به من اجازه بدهید من می توانم که بهانه ای پیدا کنم و با او دعوا راه بی اندازم و او را در یک مصاف عادلانه از بین ببرم.
برای شما چه فرق می کند. من خودم از یک خانواده اشرافی می آیم که گرچه به سطح ارزش خانوادگی شما نمی رسد ولی من خودم زیاد مشکلی ندارم که با این مرد دست و پنجه نرم کنم. وقتی خون او ریخته شد و او از بین رفت دیگر همه چیز مطابق میل شما پیش خواهد رفت. یک کلمه به من بگویید و من همین الان برای کشتن او خواهم رفت چون من فکر می کنم که این شخص ترجیح دارد که زیر تیغ یک نجیب زاده بمیرد تا اینکه تبه کاران مزدور شما او را با چماق بقتل برسانند. دوک جواب داد:
بخاطر موسسه همسریابی طوبی در شیراز جنایت به بدترین وجهی تنبیه شود
" من باید از شما تشکر کنم که چنین پیشنهادی را می کنید که نشانه بارز وفاداری شم به دوستی بین ماست ولی من نمیتوانم آن را قبول کنم. موسسه همسریابی طوبی شیراز بدذات پست فطرت بخودش اجازه داد که دستش را روی بازوی من باید بخاطر موسسه همسریابی طوبی در شیراز جنایت به بدترین وجهی تنبیه شود. اگر او واقعا یک اصیل زاده است خودش راهی پیدا خواهد کرد که جبران خطای خودش را بکند. شما می دانید که من هرگز درخواست تسویه حساب با شمشیر را رد نمی کنم."
وِیدالینک پایش را از جلوی حفاظ شومینه برداشت و روی پا ایستاد و با لحن کسی که می داند کار از دستش ساخته نیست گفت: " هر جور که میل شماست عالی جناب. در ضمن آیا فکر نمی کنید که سرافینا دختر بسیار زیبا و فریبنده ایست؟ من چند مرتبه از او تعریف کردم و صفحه ورود به سایت همسریابی طوبی خیلی مؤدبانه بمن پاسخ دادثبت نام رایگان در سایت همسریابی طوبی به من اجازه داد که برای دیدنش بروم و وقتی را برای این کار تعین کرد. رفتار او مؤدبانه و دوستانه است. خواجه بیلو کاملا در مورد ثبت نام رایگان در سایت همسریابی طوبی حق داشت. " بعد از آن دو دوست ساکت شدند و در سکوت منتظر بازگشت چهار مزدور تبه کار که برای کتک زدن سیگونیاک رفته بودند باقی ماندند.