ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل هنگامه❤محمدیان
هنگامه❤محمدیان
39 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل امیر
امیر
43 ساله از خارج از کشور
تصویر پروفایل یونس
یونس
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل رضا
رضا
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل سوریا
سوریا
42 ساله از اراک
تصویر پروفایل سیدمهدی
سیدمهدی
44 ساله از تبریز
تصویر پروفایل امیر
امیر
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل مریم
مریم
21 ساله از ساری
تصویر پروفایل زهره
زهره
43 ساله از مشهد
تصویر پروفایل محدثه
محدثه
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل هانا
هانا
27 ساله از خرم آباد

من زن موقت میخوام

زن برای صیغه موقت میخوام دلم نمیخواد زن موقت میخوام اینم شمارم رو بشنوم! ازدواج موقت میخوام یک خوددرگیری مزمن شدم؛ چون هربار با شنیدن یک راز بههم میریزم

من زن موقت میخوام - زن موقت


تصویر من زن موقت میخوام

من فراتر از اون چیزی که باید میشدم شدم. من نیاز به آموزش ندارم؛ چون به مرور زن موقت میخوام خودم نزدیک بشم و این ماموریت ناخواسته رو تموم کنم و آثار اون گندی رو که به زندگی نازنین و شیرینم زدین پاک کنم. نتونستم اون غروری رو که بهخاطر داشتن قدرت زیادم توی وجودم پیدا شده بود مخفی کنم. به طرف نریمان رفتم و توی صورت گیجش گفتم: -رهبری گروه از این به بعد با منه، پس زن موقت میخوام حوصلهی زورگوییهات رو ندارم. یک قدم عقب رفتم و گفتم: -باید چیکار کنیم؟ *** ازدواج موقت میخوام بلند گفت: -کنترلش کن داره از دستت درمیره. چشمهام و بستم و سعی کردم این نیروی مسخره رو که از دستهام به شدت خارج میشدکنترلش کنم؛ اما هرچی سعی میکردم نمیشد. آخر سر هم نتونستم و نمیدونم چه گندی زدم که صدای وای ارشیا بلند شد. یکی از چشمهام و باز کردم و به صحنهی روبهروم خیره شدم. تمام سنگریزههای کف باغ جلوی در جمع شده بودند.

ازدواج موقت میخوام که دست به سینه نگاهم میکرد

لبم رو گزیدم و به ازدواج موقت میخوام که دست به سینه نگاهم میکرد، نگاه کردم. زن برای صیغه موقت میخوام هی پزه قدرتهات رو بده. سرش رو کج کرد و گفت: -زن موقت میخوام که قبلش گفتم باید چیکار کنی! ممنون از توجهت. توبیخگر نگاهم کرد. سرم رو پایین انداختم و زیرچشمی به سنگهای جمعشدهی جلوی در نگاه کردم. تاخب ببخشید. نتونستم دیگه. تو باشی دیگه الکی قپی نیای. دختره بیعرضه! به سمت سنگریزهها رفتم و کف دستهام رو به طرفشون گرفتم. توی دلم از زن موقت میخوام کمک خواستم که یه گند دیگه نزنم.

چشمهام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم. تمرکز کردم و از سر انگشتام باد مالیمی رو آزاد کردم. ازدواج موقت میخوام رو بلند کردم، دستهام رو حرکت دادم و به طرف زمین گرفتم و بعد مشتشون کردم. لبخند رضایتبخشی روی لبهای من و نریمان نقش بست. اونقدرها هم بیمصرف نیستم نزدیکم اومد و گفت: -با تمرین موفق میشی. لبخند مطمئنی زدم و سرم رو به آسمون بلند کردم. زن موقت میخوام اینم شمارم قبل از اینکه زن برای صیغه موقت میخوام نکرده دوباره با اون صدای مسخره بیدار شیم، بلند شدم و موهام رو بستم. لگدی به ندا زدم که باعث شد بیدار بشه و بشینه. از تخت پایین رفتم و گفتم: سرش رو تکون داد و بلند شد. به طرف بالکن رفتم و پرده رو دادم کنار. ایمان و نریمان وسط باغ ایستادهپاشو.

معلوم نیست امروز میخوان چطوری بیدارمون کنن. بودن و با هم پچپچ میکردن. خیلی دلم میخواد حرفهاشون رو بشنوم

زن موقت میخوام اینم شمارم رو بشنوم!

ولی زن برای صیغه موقت میخوام دلم نمیخواد زن موقت میخوام اینم شمارم رو بشنوم! ازدواج موقت میخوام یک خوددرگیری مزمن شدم؛ چون هربار با شنیدن یک راز بههم میریزم و تا موقعی که اونقدر قوی نشده باشم که تحمل همهچیز رو داشته باشم، سراغ کشف حقایق نمیرم. چهار زانو نشسته بودم. ارشیا کنارم نشسته بود و به زن موقت میخوام اینم شمارم که روبهرومون نشسته بود نگاه میکرد. لبخندی زدم و نگاه ازش گرفتم.

به جفتمون نگاه کرد و گفت: -چشمهاتون رو میبندین و سعی میکنین خودتون رو بین یک توده باد تصور کنین. تمام تالشتون رو میکنید. اگه توی این مرحله موفق نشید، نمیتونیم بریم مراحل بعدی. سرم رو تکون دادم و چشمهام رو بستم. بعد از زن برای صیغه موقت میخوام تالش، باالخره موفق شدم. حجم عظیمی از باد رو اطرافم احساس میکردم؛ اونقدر که فکر میکردم موهام به بازی گرفته شده! صدای زن موقت میخوام اینم شمارم از دور به گوشم خورد: -بهش غلبه کنین. خودتون رو باهاش هماهنگ کنین، باید ازش نیرو بگیرین

مطالب مشابه