وارد دوست یابی در خارج از کشور شدیم
وارد دوست یابی در خارج از کشور شدیم انگار که مست شده باشه رفتارهای غیر عادی از خودش نشان میداد، اولش بهش اهمیت نمیدادم اما رفته رفته ازش ترسیدم! ترسم واقعی بود! اون نامرد با تمام بی وجدانیش اذیتم کرد. نه تنها خودش بلکه سه نفر از سایت دوستیابی خارج از کشور هم بودند! تنم تکه تکه بود، احساس آشغال بودن میکردم و از تمام تنم متنفر بودم! انقدر وحشی بازی در آورده بودند که بیهوش شده بودم، به هوش که اومدم تنها توی دوست یابی در خارج از کشور بودم!
بماند که چه جوری برگشتم خونه و تا چند وقت دپرس تو خونه موندم، مصیبت اصلی وقتی بود که فهمیدم باردارم! یک بچه ی نامشروع که نمیدونم پدرش کیه! راهی جز مرگ برایم نمانده! انتخاب عاقلانه ایه، هم خودم راحت میشم هم این بچه! اشکهایم روی دست و کاغذ میچکید لعنتت کند دوست یابی خارج از کشور! نامه را توی دستم مچاله کردم و پرسیدم: -پدر و مادر فرانک فهمیدن باردار بوده؟ دوست یابی خارج از کشور با واتس اپ سرش را بالا برد: -نه، خواهرش کلی رشوه به دکتر داد که به کسی نگه باردار بوده!
نرم افزار دوستیابی خارج از کشور، خودم میدونم
آهی بلند کشیدم و گفتم: -باید شکایت کنیم ازش! پوزخند بلند دوست یابی خارج از کشور با واتس اپ را شنیدم که گفت: -خوش خیال، فکر میکنی به عقل خودم نرسید! اما نمیشه! متعجب نگاهش کردم چرا نمیشه؟ دوست يابي خارج از كشور با آن چشمهای سرخ شده اش نگاهم کرد تو میدونی دوست یابی خارج از کشور کیه؟ کیج شده نگاهش کردم نه، کیه؟ -بیخیال نرم افزار دوستیابی خارج از کشور، خودم میدونم باهاش چیکار کنم، تحقیق کردم، با شکایت کردن به جایی نمیرسیم هدفت چیه؟ با نگاهی یخ بسته نگاهم کرد: -انتقام! - بیخیال دوست يابي خارج از كشور، اگر با شکایت نمیشه کاری کرد، با انتقام گرفتن هم فرانک زنده نمیشه! - وجدان خودم که آروم میشه!
دوست یابی ایرانیان خارج از کشور دلم نمیخواد تورو هم از دست بدم
فرانک کله شق بود، چقدر منو نهال گفتیم مواظب باش، به کسی اعتماد نکن اما چی شد؟ دوست یابی ایرانیان خارج از کشور عصبی داد زد: -من برای آرام شدن وجدانمم و راحتیه روح فرانک هر کاری میکنم، هر کاری! بلند شدم: -خوددانی، اما دوست یابی ایرانیان خارج از کشور دلم نمیخواد تورو هم از دست بدم، تو دیگه مواظب خودت باش! کمرنگ لبخند زد، حرفی نزد! بلند شد و محکم در آغوشم کشید و سرش را روی شانه ام گذاشت.
با قلبی لرزان که مطمئنأ کار عشق بود، شمارهاش را گرفتم! با دومین بوق جواب داد و صدای متعجبش بلند شد: -دوست یابی خارج کشور؟ ندیده میتوانستم چشمهای گرد شده و لبخند مبهوتش را تشخیص دهم! لب باز کردم: -خوبی؟ جوابش لبخند را نقاشیِ صورت پر ذوقم کرد! - مگه میشه صداتو شنید و خوب نبود! چشمهایم را بستم و بعد از نفسی عمیق گفتم: -میخوام ببینمت! صدای شادش بلند شد: -با کمال میل نرم افزار دوستیابی خارج از کشور! خندیدم: -دیوونه! تک خنده اش را شنیدم که بعدش پرسید: -کی و کجا؟ - ساعت شش بیا کافیشاپ...تو خیابون...، میشناسی که؟