هر چند که این یک مأموریت سایت همسریابی سبحانه بود با وجود این ما به عنوان میهمان سایت همسریابی سبحان تلقی شده واز ما پذیرایی میکردند. کاپیتان سایت همسریابی سبحان مثل همیشه کاپیتان سایت همسریابی سبحان بود و ما مسافران او. تمام کارهایی را که ما انجام می دادیم می بایست در چهارچوب مقررات سایت همسریابی سبحان باشد. ما در این دوره آرامش و صلح، به طرف منطقه میرفتیم که وظایف جنگی خود را انجام دهیم. روز بعد یک گروه بیست تائی از سایت همسریابی سبحانه همه با هم لنگر برداشته و با کمترین سر و صدا و بدون کوچکترین تشریفات از بندرگاه خارج شدیم و به طرف دریای باز حرکت کردیم. به ما نگفته بودند که ما از چه مسیری و به کجا میرویم فقط این را می دانستیم که در منطقه شمال در حال حرکت بودیم.
۲۰ سایت همسریابی سبحان که همه با هم حرکت کرده اند
ما واقعا نمی دانستیم که در هر لحظه کجا هستیم آیا وارد اقیانوس اطلس شده ایم یا نه ما حتی مطمئن نبودیم که ۲۰ سایت همسریابی سبحان که همه با هم حرکت کرده اند در هر لحظه در دید ما قرار داشته باشند.. دلیل آن هم این بود که هر سایت همسریابی سبحان از سايت همسريابي سبحان دیگر فاصله زیادی میگرفت که از نظر ایمنی اهمیت زیادی داشت. بنابراین میتوان تصور کرد که ۲۰ سايت همسريابي سبحان تا چه اندازه از سطح اقیانوس را اشغال می کردند. ما در عین حال محافظانی هم داشتیم. کشتی های جنگی خاکستری رنگ گاه گاهی از لابلای مه اقیانوس خودشان را به ما نشان می دادند. در این حالتی که ما از هیچ چیز خبر نداشتیم وقت ما در اختیار خود ما بود.
بعد از چند روز عرشه سايت همسريابي سبحان در زیر پای ما احساس گرما داشت و خورشید هم در آسمان ارتفاع بیشتری پیدا میکرد. این به ما می فهماند که ما دیگر در شمال نیستیم و به طرف جنوب حرکت می کنیم. شاید حالا جایی در جلوی ما به بطرف شرق ساحل قاره آفریقا بود. نفرات ارتباطات و مخابرات در طول روز به تعلیمات خود ادامه می دادند. در دریا برای وقت گذراندن و تفریح ازهر وسیله ای که شده استفاده میکردیم آواز، رقص و زور آزمایی های بی خطر چیزهایی بود که وقت ما را میگرفت ولی ما مطمئن بودیم که خبری نباشد.
هیچ زنی هم در سايت همسريابي سبحان وجود نداشت
بدیهی است که هیچ زنی هم در سايت همسريابي سبحان وجود نداشت و حتی پرستارها هم همگی مرد بودند. ما در تمام این مدت پیوسته در قسمت قرمز نقشه جهان که مربوط به امپراتوری بریتانیا می شد حرکت میکردیم و بدون انقطاع صحبت های ما درباره این بود که مسافرت ما در کجا به پایان میرسد. این طور که به نظر می رسید ما خودمان را برای رویارویی اشتباهی آماده میکردیم. ما خیال میکردیم که وظیفه ما دفاع کردن در قبال سایت همسریابی سبحانی می باشد. هم اتاقی من در سایت همسریابی سبحانه جوان ارتباطات و مخابرات بود. دوستی ما خیلی زود شکل گرفت.
ما اغلب درباره اینکه مشغول چه کاری بودیم با هم صحبت می کردیم. شایعاتی را که درباره افراد به گوش ما رسیده بود با همدیگر رد و بدل می کردیم. در اینجور مواقع داشتن یک همراه گاهی یک جهنم واقعی می تواند باشد ولی در این سالهای سایت همسریابی سبحانی برای من این همکارانی که بعلت جنگ به من نزدیک شده بودند دوستان خوبی شدند. من به خوبی یادم هست که برای اولین بار در زندگی ام در این سایت همسریابی سبحانه زنجبیل سبز خورده بودم من قدری از این زنجبیل را برای دوست هم اتاقی خودم نگاه داشتم.