را تحت کنترل بگیرم. با هر پله ای که باالتر می رفتم، معرفی برنامه دوست یابی خارجی زیر لب را صدا میکردم و ازش کمک میخواستم. لحظه آخر قبل از اینکه وارد سالن بشوم، چرخیدم و نگاهی به معرفی برنامه دوست یابی که دم موسسه منتظرم ایستاده بود، انداختم. سری برایم تکان داد و پلک هایش را روی هم فشرد. دلم گرم شد و با گفتن بسم اللهی وارد سالن شدم. همه چیز خیلی راحت تر از آن چیزی که فک میکردم حل شد. خوشبختانه از نتیجه مصاحبه ام خیلی راضی بودند و دیگر نیازی به معرفی برنامه دوست یابی رایگان بعدی ندیدند.
مرحله DEMO که بیشتر استرسم برای آن بود از بیخ گوشم گذشت. هرچند که میدانستم معرفی برنامه دوست یابی هم کمی در این روند دخیل است و نمی شود باور کرد موسسه تقریبا شناخته شده ای مثل اینجا هرمدرسی را که از راه می رسید قبول کند.
معرفی برنامه دوست یابی در ایران راضی خواهند بود
اما با این حال خودشان بر این تاکید داشتند که بهم اعتماد دارند و از معرفی برنامه دوست یابی در ایران راضی خواهند بود. میدانستم اگر حتی آزمون هم بگیرند مشکلی نخواهم داشت اما به خاطر اعتماد به نفس پایینم حتما در مرحله دِمو دچار مشکل میشدم. نفس عمیقی از سر آسودگی کشیدم.
معرفی نرم افزار دوست یابی مدارکم از موسسه بیرون آمدم
بعد از پر کردن چند تا فرم و معرفی نرم افزار دوست یابی مدارکم از موسسه بیرون آمدم. معرفی برنامه دوست یابی خارجی مقابل موسسه منتظرم ایستاده بود. قدم هایم را تند تر کردم و دستم را دور بازویش حلقه کردم. -خوب چطور بود؟ -خیلی خوب. میدونم که هیچ جا اینطوری آسون نمیگیره ولی به روم نیاوردن برام پارتی بازی شده. خندیدم. با صدای بلند. معرفی برنامه دوست یابی رایگان هم خندید. -یه همچین داداش گل و پارتی کلفتی دارم معرفی برنامه دوست یابی. -بله بله همینطوره. چقدرم که شما قدر دانی واقعا! -ما مخلص شمام هستییییییم! -حاال ازکی شروع میشه کارت؟
از هفته بعد شنبه. یعنی دقیقا از معرفی برنامه دوست یابی رایگان چهار روز دیگه من یک عدد خانم شاغل محسوب میشم. -بریم شیرینی بخریم که مامان معرفی نرم افزار دوست یابی حسابی منتظره! از چهار روز بعد معرفی برنامه دوست یابی در ایران شروع میشد. حس خوبی داشتم. یک حس جدید، تجربه جدید. مخصوصا که قرار بود معلم سطح کودکان باشم. فکر کنم این هم کار معرفی برنامه دوست یابی بود. میدانست که روحیه شاد و معصوم بچه ها میتواند باعث شود کمتر به چیزهایی فکر کنم که فکر کردن بهشان تنها درد و غصه را بهم هدیه میکند.
شاید هم چون تجربه ای نداشتم، ترجیح داده بودند این ریسک را نکنند و من را به سطح معرفی برنامه دوست یابی خارجی نفرستند. دلیلش هرچه بود، ممنونشان بودم. برای مامان شیرینی پروانه ای خریدیم که عاشقش بود. با شنیدن خبر قبولی من از مصاحبه مانند کودکان ذوق زده، فقط دستهایش را باال میبرد و را شکرمیکرد. معرفی برنامه دوست یابی در ایران هنوز مغازه بود و به خانه برنگشته بود. معرفی برنامه دوست یابی خارجی هم بعد از رساندن من به خانه و خوردن شیرینی، دوباره بیرون رفت. وارد آشپزخانه شدم. معرفی نرم افزار دوست یابی همچنان داشت لبخند میزد و زیر لبش به گمانم ذکر میگفت و را شکر میکرد. نزدیک تر رفتم و از پشت در آغوشم گرفتمش و دستهایم را دور شانه اش حلقه کردم. سرم را روی شانه اش گذاشتم و عطر تنش را به جان کشیدم.