کار چه لزومی داشت؟ باید فکر کرد. امضای این بازیچه در کنار امضای همسر يابي توران و همسر يابي طوبي زیبا معلم خواهد شد، نه فقط رسوائی محض است! خب او به لودیانه میرود.باید رفت. اما شاه معزول باید تفاوت وضع خودرا بداند. وقتی خانه های شهر کوچک و سرسبز در کنار چپ دریای ستلج نمایان گردیدند؛ همسر يابي شيدايي با هیجان دوباره سوار اسپ شد. منشی سیاسی با چشمان نیمه باز و لبان فشرده خود پرتو بزرگواری را می افشاند.
همسریابی هلو که خوشحال بودند
همسر يابي الملک ویلای بزرگی را اشغال کرده بود. مزاق خو نیست - حرم متشکل از شش صد زن، برعلاوه ملتزمین ونوکرها، همسریابی هلو که خوشحال بودند و ظاهر اً آرام به نظر می آمدند با احترام و خاموشی اسپ های انگلیسی ها را گرفتند. یکی از نوکرهای جوان خودرا پیش آقا رسانده ورود مهمانان با اهمیتی را بوی اطلاع داد و وقتی برگشت خبر داد که اعلیحضرت مصروف هستند؛ باید انتظار بکشد. برخورد عجیب؟!. همسر يابي هلو مطالبه نمود که اورا فوری نزد همسر يابي ببرند و با قاطعیت بطرف تعمیری براه افتاد که شجاع در آنجا بود و در دل ده ها دو ودشنام را نثار او ساخت. د راتاق سوم یا چهارم بود که آدم چاق تقریب اً شصت ساله که قد متوسط وچپن برتن داشت به استقبالش آمد.
چهره شخص تیره و چین دارش دارای سرخی سیاه گون و ریش خودرا رنگ داده بود. بالای لباس سفید که با کمربند بسته شده بود، چپن سبزگونی پوشیده بود. این آدم ریشو اغلب چشمک میزد و چهره اش قیافۀ احمقانه و وحشتناکی بخود میگرفت. مرد مذکور اظهار داشت: - درین وقت و ساعت نباید کسی مزاح ما شود. اما برای مهمانان عالی مقام استثنا قایل میشوم... همسر يابي دستها را بهم زد، از عقب میز کوچکی که در کنج اتاق قرار داشت مرد ژولیدۀ که تقریبا کوتاه قد بود، بیرون آمد. خودرا خم و راست نمود، عقب رفته و از دروازه خارج گردید. همسر يابي شيدايي استفسار نمود: همسر يابي توران مصروف کدام کار ضروری بود که ما مزاح آن شدیم؟ وی هر کلمه را بطور نیش دار و طعنه آمیز ادا نمود.
طعنه نتیجۀ نداشت و شاه پرسش را از روی خیراندیشی تلقی نمود و بطور معنی داری جواب داد: ما تاریخ وسرگذشت زندگی خودرا دیکته میکردیم.و حکایت شما در کدام یک از حوادث پر جلال زندگی تان قطع گردید؟ همسر يابي طوبي بجای دادن جواب، سه بار دستهای خودرا بهم زد و در دروازه همان مرد ژولیده و بلستی ظاهر گردید. - مرزای من کا ر امروز صبح ما را قرائت خواهد کرد.
رو به روی همسریابی هلو نشسته وچنین خواند
مرد مذکور عقب میز رفته و رو به روی همسریابی هلو نشسته وچنین خواند: دیوارهای کندهار آماده بودند تحت ضربات جنگجویان دلیر سردار بزرگ شاه همسر يابي طوبي ویران شوند، با وصف کمکی که باشندگان این لانه کثافات از دوست محمد ناکس و پست آورده بودند. شجاع با ادای بزرگ منشانه، سخن قرائت کننده را قطع کرد و گفت: - موضوع مربوط به لشکرکشی است که ما چند سال قبل انجام دادیم. همسر يابي هلو خاموش بود و با حرکت سر آنرا تصدیق نمود و مرزا دوباره آواز خودرا بلند کرد: اماناظر بر آن بود که چیز غیرمنتظرۀ بوقوع بپیوندد.
وقتی شاه غرق این اندیشه بود که چطور آن پست خودرای را به مجازات برساند از قضا اسپش لغزید و در چقوری عمیق افتاد. همسر يابي که این حادثه را بکلی بخاطر داشت چشمان خودرا با دست بست و با اندوه سرخودرا شور داد. همسر یابی دو همدم به وجود مبارک خود اجازه داد از زین اسپ به زمین پائین بیایند. جنگجویانش از اندوه وغصه مالامال شدند و بفکر آنکه فرمانروای توانا وقوماندان بزرگ، دلیر بسان سکندر عامل ومأل اندیش وبه مانند مشهور همسر يابي شيدايي، جهان فانی را ترک گفته است.
همسر يابي هلو تذکر داد
عاقبت این کار چنان شد که همه سراسیمه و متشتت شوند.آنهای که بی ثبات بودند به دشمن تسلیم شدند و روی تارهای خیانت آهنگ عصیان سر دادند وصدای آنرا هرچه بلندتر و بلندتر کردند. در این وقت سايت همسريابي مجبور گردید بفکر حفاظت ونجات وسایل بیافتد. بدون اینکه منتظر انجام پیکار شود امید خودرا تنها بسرعت اسپان خود بست. همسر يابي هلو تذکر داد.