که بعنوان تخت مورد استفاده قرار میگرفت قرار دادند. من نمیخواستم در حضور همه تکانی بخودم بدهم ولی آهسته کمی انگشتان دست و پایم را بحرکت در آوردم و بنظر میرسید که ما قادر بودم براحتی آنها را کنترل کنم. من از این ترس داشتم که شاید آدرس جدید سایت همسریابی آغاز نو من در اثر این سقوط لطمه خورده باشد که منجر به فلج شدن من بشود. بشدت سیاه و کبود شده بودم ولی بنظر شکستگی مهمی اتفاق نیافتاده بود و دنده های من هم سر جای خودشان بود. هرچند که من از پله ها سقوط کرده بودم ولی بشدت زیادی زمین نخورده بودم و آسیب زیادی به من وارد نشده بود. سایت همسر آغاز نو آمدند که نگاهی به من بیاندازند. من سر خود راست نگاه داشتم. یکی از آنها ورود به سایت همسریابی آغاز نو مرا اندازه گرفت و دنده ها و سايت همسريابي آغاز نو پای مرا امتحان کرد. یک شخص دیگری هم وارد شد که من او را نمیدیدم چون بعمد نگاه خود را روی نقطه ای از سقف متمرکز کرده بودم.
آدرس جدید سایت همسریابی آغاز نو بخود ندهم
من همانجا بی حرکت باقی ماندم و به غذائی که برای من آوردند لب نزدم. تمام شب را در حالت نیمه بیهوشی بسر بردم. چون من تصمیم داشتم که هر طور شده آدرس جدید سایت همسریابی آغاز نو بخود ندهم هر چه زمان پیش میرفت من بیشتر و بیشتر معذب و بیتاب میشدم. روز ها و شب های دیگر هم سپری شد. بایست اعتراف کنم که توقف در یک نقطه و در یک حالت برای چنین مدت طولانی خود ورود به سایت همسریابی آغاز نو بزرگی بود. من منتظر موقعی بودم که سایت همسر آغاز نو ژاپنی احساس کنند که من تمارض نکرده ام. هم سایت همسر آغاز نور اندونزیائی من معرکه بود. او بدون اعتراض از من شب و روز مواظبت کرده و در خوردن و نوشیدن به من کمک میکرد.
به این ترتیب آدرس جدید سایت همسریابی آغاز نو
دو هفته به این ترتیب آدرس جدید سایت همسریابی آغاز نو گذشت. دو هفته ای که برای من بغایت مشکل و طاقت فرسا بود. من تقریبا تمام مدت گرسنه بودم و این گرسنگی را خیلی به اشکال تحمل میکردم. با وجود این من سعی میکردم که قسمت اعظم غذای خود را دست نخورده باز گردانم. ولی من غذای خود را دیده و بوی آنرا استشمام میکردم. سايت همسريابي آغاز نو من در یک حالت روی تخته ها برای چندین روز قرار داشت و درد ناشی از تماس سايت همسريابي آغاز نو با چوب وصف ناپذیر است. من احساس میکردم که تمام بدن من با یک لایه نازک کاغذ مانند پوشیده شده و اینکه من پیوسته در یک وضعتی قرار داشتم بسیار رنج آور بود.
من در تمام این مدت همان پیراهن و شلوار کوتاه را بتن داشتم که طوری کثیف شده بودند که به پوست بدنم میچسبیدند. برای اینکه وضع خودم را به نظر سایت همسر آغاز نو که تا این لحظه به من توجهی نکرده بودند برسانم یک شب ظرف برنج خود را سرنگون کرده. من به پشت خوابیده و سعی کردم طوری سایت همسر آغاز نو کنم که همه جای مرا آلوده کند. کارساده ای نبود ولی من موفق شدم که یک خندق کوچک در اطراف خودم ایجاد کنم. نگهبان کشیک میبایستی متوجه شده باشد که یک اتفاق جدی برای من رخ داده است چون چند ساعت بعد یک سایت همسر آغاز نو به سروقت من آمد و نقاط مختلف بدن مرا نیشگون گرفت. من خود را کنترل کرده و تکان نخوردم. او خیلی زود سایت همسر آغاز نور مرا ترک کرد و رفت.