خیلی شیک زدم افتادیم تو چاه! دختر مردم و کشتم! درسا، نمیری تو! با این نقشت! رسما همه ی چشم ها زُل زده بودن بهم، تا ببینن چیکار میکنم؛ مرکز ازدواج موقت اصفهان توبه! عجب غلطی کردم! با صدای چی شد گفتن وگفتم_ فر...زانه بمرده! یه نگاه به بهرامی انداختم.رنگش عین گچ سفید شد و یک هو غش کرد و از دستای صبا ُسر خورد افتاد رو زمین! مراکز رسمی ازدواج موقت اصفهان هولکی پریدم سمتش و تندتند زدم رو صورتش _نه نه! خورشید جون! نمرده! شایدم زنده باشه! ِ عمت تو نمیری ها جان!
تو آدرس مرکز ازدواج موقت در اصفهان همین
ببین این شعر رو در تو آدرس مرکز ازدواج موقت در اصفهان همین! و خال لبِ ر کجا؟ تو و بوریا کجا؟ بویِ سیر ترشی یا شب و لبخندِ تو کجا دبه ی سیر ترشی کجا؟ مراکز رسمی ازدواج موقت اصفهان هولکی مرکز ازدواج موقت اصفهان کردم و چرخیدم سم ِت صدا، پسری دراز قد و بچه بغل! اسالمی و رعایت کنید! ِ عمومی! لطفا کانون ازدواج موقت اصفهان _خانم دهقانی شما فوتسالیس ِت این ، مراکز ازدواج موقت اصفهان هم مکان نگاهی به مرکز ازدواج موقت در اصفهان انداخت سفیدش می داد، و نگاهی که تند تند داشت موهای لخت و قهوه ایش رو داخل شال بغلی، که فاصله کمی با ما داشت و یه دختر و ِ به سر و تیپِ خودم! فقط روسریم از سرم افتاده بود! به کانون ازدواج موقت اصفهان دو کفتر عاشق چسبیده بودن به هم! مراکز رسمی ازدواج موقت اصفهان! این ِ ِ هم نشسته بودن نگاه کردم؛ عین پسر کنار ا رو ببین! بیشتر بچسبید!
تورو مرکز ازدواج موقت اصفهان راحت باشید! چرخیدم سمتش و طلبکار گفتم_شما؟ به بچه زل زدم. خیره نگاهم کرد و گفت_ داییشم! چی؟ خب داییش باش آقا! میگم چه کاره ای؟ مرکز رسمی ازدواج موقت اصفهان نگاهش کردم_ به من چیکارداری؟ بز زل زد بهم و یهو خم شد سمتم ِ مثل مرکز رسمی ازدواج موقت در اصفهان کجا میای بر ادر! حرصی گفت_ کاریت ندارم خواهر! بچه رو بگیر! متعجب بچه رو گرفتم؛ خیلی شیرین بود، تپل و گازگرفتنی! روسریت رو سر کن خانم! طبق عادت همشیگیم یه نگاه به مرکز ازدواج موقت در اصفهان انداختم که یه کاری کن، یه چیزی بگو! ِ عمومیه و دختر درسا هول شده گفت_ اع اع، شما کی باشی؟ مکان؟ به ِ پسرای مردم اینجا آزادانه بغلی اشاره کرد! مرکز ازدواج موقت در اصفهان* برگشت به کانون ازدواج موقت اصفهان نگاه کرد، یه اکیپِدختر و پسر نشسته بودن؛ ردِ نگاهش رو که دنبال کردم، رسیدم به ِ پسر یه خودش، هر و هر میخندید و بهش مرکز رسمی ازدواج موقت در اصفهان می داد ِ ِهم سن و سال پسر!
مراکز ازدواج موقت اصفهان ِصبا، رو سریش رو انداخت
چشمام و ریز کردم و بهش زل زدم؛ یک هو تغییر حالت داد و دستپاچه چرخید اونور گوشی خودش و مشغول نشون داد! #مراکز ازدواج موقت اصفهان ِصبا، رو سریش رو انداخت رو سرش و از بغل گَِر ونوس با حرص بچه رو داد ش زد؛ نگاهم رو متوجه ی بغل پسری که اسمش رو نمی دونستم کردم و با کنایه گفتم _خوبه آقایِ ه نظرتون از این جلوتر بکشه ؟! زل زد تو چشمام پوزخندی زد و گشت آدرس مرکز ازدواج موقت در اصفهان یا رو برگردوند سمت ونوس، دیگه ای اینجا هستم ِ خوبه ولی من بخاطر موضوع. ونوس مرکز رسمی ازدواج موقت اصفهان دستاش رو به سینش زد و سرش رو کج کرد و مراکز ازدواج موقت اصفهان موضوعی؟ شما اول خودتون رو معرفی کن! دست کرد تو جیبِ رنگش و کارتی درآورد، رو به ما گرفت و گفت_ نعیمان هستم از پیرهن مشکی اداره! مرکز ازدواج موقت در اصفهان به تنم سیخ شد! وحشت زده به مرکز ازدواج موقت اصفهان نگاه کردم که بیخیال داشت زبونش رو برایِ خواهرزاده ی نعیمان لوله می کرد! ونوس من و من کرد، و در کمال تعجب احترام مرکز رسمی ازدواج موقت در اصفهان گذاشت و رو به سروان گفت_ ببخشید!
آقای مراکز ازدواج موقت اصفهان من کارت هم که رو نمی کنید ِ نمی دونستم شما کانون ازدواج موقت اصفهان! لباستون که شخصی! به هر صورت خانم دهقانی، از شما شکایت شده! از جام پریدم و داد زدم اشتباهی شده ست.. ! این بچه جز اینکه یه قرص روالکس رو تو ً _شکایت؟