سرش را بلند کرد و "نه"ای آرام تحویل مراکز همسریابی موقت داد...نگاهش به دفترچه ی روی عسلی افتاد! مراکز همسریابی موقت رد نگاهش را دنبال کرد؛دستش را دراز کرد و دفترچه را برداشت؛آهی کوتاه کشید و دفترچه را گرفت سمت مراکز همسریابی موقت در مشهد؛ مراکز همسریابی موقت در قم سوالی نگاهش کرد که مراکز همسریابی موقت در تهران گفت: -دفترچه ی نویدِ! به چشم های مشکی مراکز همسریابی موقت در تهران خیره شد! بدون گرفتن دفترچه لب زد: -چی میشه مراکز همسریابی موقت در تهران؟
بود و نبود من فرقی به حال مرکز همسریابی موقت نداره!
مراکز همسریابی موقت در تهران پوزخند زد؛ دفترچه را درباره روی عسلی پرت کرد و گفت: -هیچی! مراکز همسریابی موقت در شیراز هم متقابلا پوزخند زد: -هیچی که خیلی زیادیه! چند ثانیه به سکوت گذشت که مراکز همسریابی موقت در مشهد دوباره پرسید: -چرا نرفتی خونه ی خودت؟ مراکز همسریابی موقت دست هایش را بغل کرد و در حالی که از پشت کامل به کاناپه تکیه میداد گفت: -تو اون خونه بود و نبود من فرقی به حال مرکز همسریابی موقت نداره! تا به دیروز هم به امید اینکه ببینِ منو، بفهمه عاشقشم پا میذاشتم اونجا اما حالا چی؟ حالا که میدونم تو دل و دنیای نوید کسی جز تو وجود نداره!
نمیخوام بیشتر از این غرورم خرد بشه! به حد کافی گفتم و نشنیده! کردم و ندیده! دیگه نمیتونم! مراکز همسریابی موقت در شیراز با اخمی نشأت گرفته از ناراحتی نگاهش کرد؛دستش را سمت دست او برد و در حالی که فشاری خفیف به دستش وارد میکرد گفت: -متاسفم مراکز همسریابی موقت! من از هیچی خبر نداشتم! با خنده سرش را پایین گرفت: -فکر میکنی من خبر داشتم؟
بیرون مراکز همسریابی موقت در شیراز...
منم از همه چیز بی خبر بودم! چهار سالی بود که مرکز همسریابی موقت رو ندیده بودم، وقتی برگشتم عمه نگذاشت حتی چند روز بگذره...با مراکز همسریابی موقت در اصفهان صحبت کرده بود و وقتی با من در میان گذاشتند بدون مخالفت قبول کردم! نمیدونم چجوری بود که اون همه بهش عشق داشتم انقدر که نمیدیدم اخم و تخماشو! نمیدیدم رفتارهاشو! فکر میکردم چون زود ازدواج کردیم اینجوریه کم کم درست میشه اما نمیدونستم اون دلش پیش من نیست، نمیدونستم و عمه چه بلاهایی سرش آوردند تا راضی شده تورو رها کنه! من از زندگی نوید میرم بیرون مراکز همسریابی موقت در شیراز... تو وارد زندگیش شو!
با حرف مراکز همسریابی موقت در قم هردو چپ چپ بهش نگاه کردند!
بذار بجای من اون خوشبخت بشه! اشک های مراکز همسریابی موقت و مراکز همسریابی موقت در مشهد همزمان روی گونه هایشان سر میخوردند و لعنت به عشق یک طرفه! مهمون نمیخوای؟ با صدایش نهال از اتاق خارج شد و با لبخند سمتش رفت؛ هر دو همدیگر را در آغوش گرفتند! - خیله خب مراکز همسریابی موقت در اصفهان برید کنار بذارید رد شم! چه سفت هم بغل کردن همو! با حرف مراکز همسریابی موقت در قم هر دو چپ چپ بهش نگاه کردند! خودش را زد به کوچه ی علی چپ و گفت: -اوم به به چه بویی، نهال نگو که ناهار خورشت بادمجون داریم!
نهال با خنده سرش را به طرفین تکان داد و در حالی که در را میبست گفت: -بله شکمو خان خورشت بادمجون داریم! مراکز همسریابی موقت تهران دستی روی شکمش کشید و مراکز همسریابی موقت در قم چمدانش را پشت سرش کشید و در حالی که سمت اتاق میرفت گفت: -من یکم استراحت میکنم، ناهار میل ندارم! مراکز همسریابی موقت تهران سمت دستشویی رفت و نهال با گفتن"هر جور راحتی" به سمت آشپزخانه پاتند کرد. ساعت دو بعد از ظهر بود و مراکز همسریابی موقت در شیراز چون صبح دیر حرکت کرده بود دیر رسیده بود...لباس هایش را عوض کرد و روی تخت دراز کشید!