ساقیا پیک پیک پیک پیک پیک بریز بنویس لینک یاب دوست یابی نرقصد گله مندی بنویس کس نداند چیست امشب امشب ماجرا پس بدون معطلی نوش کن لینک یاب دوست یابی مشهد وای منوتو خال لبات باد صبا عیشو نوش تو این هوا منو محتاج طبیبیست امشبا تو حبیبیم شو عزیزم طبیبم شو تو حبیبیم شو عزیزم طبیبم شو وای ساقیا می هی هی هی هی بریز بنویس گرکه نرقصم گله مندی بنویس حال خراب است گر حرام است من به می لب نزنم تو لبات جام شراب است یا رب چه لینک یاب دوست یابی روبیکا یا رب چه نگاری چه زلف پریشونی عجب مهره ی ماری باز توبه شکستم هی مانع به دستم
هی وای وای وای وای وای چه مستم ساقیا می هی هی هی هی بریز بنویس گرکه نرقصم گله مندی بنویس لینک یاب دوست یابی پیک پیک پیک پیک پیک بریز بنویس هرکه نرقصد گله مندی بنویس وای وای دیگه بسه تا کجا مسته ساقیا ناز شستت وای وای دیگه بسه تا کجا مسته ساقیا ناز شستت وای وای دیگه بسه رفته از دست که ساقیا ناز شستت) ساقیا_ساسی لینک یاب دوست یابی مشهد (نگاهی از تو اینه به خودم انداختم... کت و شلوار مشکی که کتش تنگ بود و کمر باریکمو به خوبی نشون می داد یه کمربند بزرگم روش میخورد و استیناش سه ربع بود....
تاپ طالیی رنگمم زیرش پوشیده بودم کفشای پاشنه ۷سانتیمم پام کردم موهامم پایینشو فر کردم و با کلیپس جمع کردم باال سرم...لینک یاب دوست یابی واتساپ لب مسی و ریمل تیپمو تکمیل کرد بعد از دوشی که با عطر مورد عالقه لینک یاب دوست یابی گرفتم از اتاق خارج شدم وسط پله ها بودم که صدای زنگ تو خونه پیچید...لینک یاب دوست یابی در تلگرام از تو
لینک یاب دوست یابی روبیکا اومد بیرون
لینک یاب دوست یابی روبیکا اومد بیرون و رفت سمت آیفونو دکمه رو زد هنوز منو ندیده بود.. چرخید تا لینک یاب دوست یابی واتساپ صدا کنه که نگاش به من افتاد و بالبخند خیره شد بهم...بقیه پله ها رو هم رفتم پایین و جلوش وایسادم چند ثانیه بعد صورتمو با دستاش قاب گرفتو باصدای ناراحتی که دلمو ریش کرد گفت: اینا که میان دخترمو میبرن؟
سرمو انداختم لینک یاب دوست یابی مشهد....
سرمو انداختم لینک یاب دوست یابی مشهد....چی میتونستم بگم...لحن بابا بغض انداخته بود تو گلوم مامان با سرعت از تو آشپزخونه اومد بیرون و گفت: لینک یاب دوست یابی واتساپ چرا نرفتی بیرون؟زشته اومدن لینک یاب دوست یابی در تلگرام بوسه ای رو پیشونیم زد و با سرعت از خونه رفت بیرون نفس عمیقی کشیدم که مامان اومد کنارمو منو کشید تو بغلش...طبق عادت همیشگیش موهامو نوازش کرد و کنار گوشم نجوا کنان گفت: تا حاال خواستگار زیاد داشتی ولی نمیدونم چرا حس میکنم این یکی که بیاد اخریه و تورو میبره! ازش جدا شدم و اروم گفتم: اینجوری نگو مامان دلم میگیره دست گذاشت زیر چونمو سرمو بلند کرد درحالی که خیره شده بود به چشام گفت: تو لینک یاب دوست یابی روبیکا رو دوست داری مامان.درسته؟
هنگ کردم... لینک یاب دوست یابی از کجا فهمیده؟یعنی انقد ضایعم؟ولی من که مواظب رفتارم بودم.... وقتی سکوتمو دید گونمو نرم بوسید و گفت: مبارکه عزیزم! با ورود مهمونا از هم جدا شدیم و رفتیم سمتشون اول از همه افسانه جون اومد تو بعدشم بابا و عمو علی اخرشم بهارو لینک یاب دوست یابی در تلگرام....تو دستای لینک یاب دوست یابی مشهد یه سبد گل رز قرمز و سفید بود...لبخندمو بزور خوردم خوب میدونست چه گلی دوست دارم.... افسانه جون بامهربونی بغلم کرد و کنار گوشم گفت: همیشه ارزو داشتم زن بردیا یکی مثل تو خانوم) منو میگها (باشه عقب کشید و با برق خاصی تو چشاش که بی شباهت به برق چشای لینک یاب دوست یابی در تلگرام نبود گفت: امیدوارم به ارزوم برسم بعد ازاون عمو علی پیشونیمو بوسید و گفت: خوبی دخترم؟ اروم گفتم: ممنون عمو جان بفرمایید بشینید