باتعارف مامان و بابا افسانه جون و عمو علی رفتن سمت مبا بهارو هم در اغوش کشیدم و بعد از سالم و احوالپرسی باهاش بدون نگاه کردن به لینک گروه دوستیابی که خیره خیره از لحظه اول نگام میکرد سبد گلو ازش گرفتم و راه افتادم سمت لینک گروه دوستیابی ایتا اگه بگم چشاش شده بود اندازه توپ پینگ پنگ دروغ نگفتم انتظار این استقبال گرمو) جون عمه جونم (ازم نداشت....حاال خبر نداره قراره چه بالیی سرش بیارم....لبخند خبیثی زدم و بعد از گذاشتن گال تو گلدون رفتم تو سالن و نشستم رو مبل تک نفره روبروی اقای لینک گروه دوستیابی در روبیکا!!!!
عمو علی و بابا از هر دری حرف میزدن بجز خواستگاری از نفسای کشدار لینک گروه دوستیابی تلگرام معلوم بود حسابی کالفه شده بهار سرش توگوشیش بود و مامان و افسانه جونم باهم حرف میزدن. تقریبا۲۰مین
لینک گروه دوستیابی ایتا بلند شد_ببخشید
صدای لینک گروه دوستیابی ایتا بلند شد_ببخشید پریدم وسط حرفاتونا اما انگاری یادتون رفته ما واسه چی اومدیم اینجا با این حرفش همه زدن زیر خنده و افسانه جون گفت: پسرتو چقد هولی دیر که نمیشه لینک گروه دوستیابی با عجز به مامانش نگاه کرد
که عمو علی باخنده گفت: لینک گروه دوستیابی تلگرام خب واسه اینکه پسر ما کمتر حرص بخوره بهتره ما به حرفامون ادامه بدیم و لینک گروه دوستیابی واتساپ و هستی جان بااجازه شما) رو به مامانوبابام گفت (برن باهم حرف بزنن بااین حرفش بهار بلند زد زیر خنده منم از خنده قرمز شده بودم...لینک گروه دوستیابی در روبیکا بااخم زیر لب به بهار تشر زد و چشم غره توپی هم نثارش کرد که بیچاره کال الل شد... بالبخند گفت: خواهش میکنم اجازه لینک گروه دوستیابی تلگرام دست شماست هستی بابا برید تو اتاقت با اقا بردیا زیر لب چشمی گفتم و از جام بلند شدم که لینک گروه دوستیابی هم بلند شدو باهم راه افتادیم سمت پله ها... در اتاقمو باز کردم و بدون تعارف ریلکس رفتم تو...
صدای خنده ریزش از پشت سرم میومد که بیخیالش شدم و رفتم نشستم رو لبه تخت... لینک گروه دوستیابی در روبیکا درحالی که ته مونده های خنده هنوز تو چهرش پیدا بود دست به سینه جلوم وایساد و گفت: خانوم خانوما درو که باز کردی بدون یه تعارف خشکوخالی اومدی تو لینک گروه دوستیابی تلگرام که سرتو انداختی پایین اومدی نشستی روتخت... میگم این همه منو تحویل میگیری فکر نمیکنی از ذوق سنگ کوب میکنم؟ لبامو جمع کردم تا جلوی خندمو بگیرم و گفتم: خب بشین رو صندلی
لینک گروه دوستیابی واتساپ انداخت باال و گفت
ابروهاشو باحالت لینک گروه دوستیابی واتساپ انداخت باال و گفت: چرا رو صندلی؟تختت که میخ نداره بااین حرف نشست کنارمو دستاشو ستون بدنش کرد رو تخت همونجوری که نگاش به سقف بود اروم گفت: لینک گروه دوستیابی در روبیکا؟ مثل خودش اروم گفتم: جانم؟ سرشو چرخوند و خیره بهم گفت: تو داری لینک گروه دوستیابی ماله من میشی؟ لینک گروه دوستیابی ایتا نمیشه لبخندی زدمو گفتم: حاال ببین جوابم چیه بعد میتونی باورش کنی خندید و گفت: مگه چه جوابی قراره بدی؟من که میدونم چیه! سرمو بردم جلو و با سرتقی گفتم: چیه؟ سرشو مثل خودم اورد جلو و گفت: یه لینک گروه دوستیابی تلگرام تهران خوشگل البته با اجازه خودم خندیدم و از جام بلند شدم درحالی که میرفتم سمت در گفتم: بیا بریم پایین اقای خوش خیال!