که این بال سرمون اومد... تو ۶روز...لینک کانال دوستیابی تلگرام تو ۶روز خوشبختیم تبدیل شد به این مصیبت! صدای زنگ در باعث شد ارتان صورتشو پاک کنه و بره سمت ایفون بعدشم از خونه خارج شد حدود ۵مین بعد اومد داخلو گفت: لینک کانال تلگرام دوستیابی تهران باید بری جلوی در سرمو از رو سینه محیا برداشتم و گفتم: واسه چی؟ ارتان _یه پست چی واست نامه آورده هرچی گفتم بده به من گفت باید به خودت تحویل بده باتعجب گفتم: لینک کانال تلگرام دوستیابی کردستان؟واسه من؟ سرشو تکون داد از لینک کانال دوستیابی تلگرام ربات بلندشدم و شالمو از رو دسته مبل برداشتم انداختم رو سرم رفتم سمت حیاط.... مرده نامه رو داد دستم و بعد از امضا کردن دفترش درو بستم و نامه رو برگردوندم...
نفسم به شماره افتاد.... لینک کانال دوستیابی تلگرام خانواده.؟؟.؟؟؟؟؟؟ چیشده من بی خبرم؟بادستای لرزون و یخ زده بازش کردم و خوندم....چشام سیاهی رفت دستمو گرفتم به در و اروم سر خوردم نشستم کنار در....نفسم لینک کانال تلگرام دوستیابی تهران نمیومد....باورم نمیشد بردیا برام درخواست طالق داد؟؟؟اما برای چی؟؟مگه من چیکار کرده بودم؟تمام تنم بی حس شده بود...اشکام تند تند میریخت رو نامه و خیسش میکرد..
.لینک کانال تلگرام دوستیابی کردستان که ازش میترسیدم
.لینک کانال تلگرام دوستیابی کردستان که ازش میترسیدم سرم اومد...وقتی لینک کانال دوستیابی تلگرام بیناییشو از دست داد هزار بار این فکر از سرم گذشت...اما هربار یه جوری پسش زدم فکرشم نمیکردم همچین کاری کنه... میخواد با این کار بگه باید برم دنبال زندگیم و جوونیمو به پاش حروم نکنم...
تک خنده عصبی ای کردم...هنوز منو نشناخته...قدرت زیادی تو پاهام حس میکردم با یه حرکت از جام کنده شدم باید بهش بفهمونم وضعیت لینک کانال های دوست یابی در تلگرام هیچ تغیری تو عشقو عالقه من ایجاد نکردهرو نمیکنه.... باسرعت وارد خونه شدم و در مقابل چشاش منتظر بقیه از پله ها رفتم لینک کانال تلگرام دوستیابی تهران و یه ضرب در اتاقشو باز کردم که کوبیده شد به دیوار.... نشسته بود رو تختش و سرش رو زانوهاش بود....بغض لعنتیمو قورت دادم و جیغ زدم: این چیه؟؟؟ سرشو بلند. ..هی خدا... لینک کانال تلگرام دوستیابی کردستان چشاش بستس...حتی واسه دل خوشی منم که شده چشاشو باز نمیکنه... دلم واسه نگاه عاشق و شیطونش یه ذره شده بود.... صدای ارومش خط کشید به عصابم: چی چیه؟
یادت رفته من نمیتونم ببینم؟؟ بعد از این حرف پوزخندی نشست رو لبش که اتیشم زدو باحرص نامه رو پرت کردم رو تخت و با ته مونده توانم جیغ زدم: واسه من درخواست لینک کانال دوستیابی تلگرام قوچان میدی؟؟؟میخوای ازم جدا شی اره؟؟؟بااین لینک کانال دوستیابی تلگرام میخوای چیو ثابت کنی هان؟؟؟؟؟؟ اینکه نمیخوای به پات بسوزم؟؟؟اینکه یه عمر تحملت نکنم؟؟؟اینکه مردونگیتو به رخم بکشی؟؟؟اره؟؟؟؟فکر کردی با این بالیی که سرت اومده دیگه عاشقت نیستم؟؟؟اره بردیا؟اره؟؟؟؟؟؟؟؟ همه جلوی در وایساده بودن و با بهت به منو لینک کانال تلگرام دوستیابی تهران خونسرد نگاه میکردن رفتم جلوش وایسادم و خم شدم رو صورتش تمام بدنم از خشم میلرزید کنار گوشش گفتم: فکر لینک کانال دوستیابی تلگرام قوچان دادنمو از سرت بیرون کن اقای رادان....
لینک کانال های دوست یابی در تلگرام حرف از اون اتاقو از اون خونه زدم بیرون!
من از شوهرم جدا نمیشم! بعد از لینک کانال های دوست یابی در تلگرام حرف از اون اتاقو از اون خونه زدم بیرون! "۱سال بعد" _خانوم مهندس نقشه ای که هفته پیش فرستادیم واسه شرکت آذین قبولش کردن و قراره فردا ساعت۴بیان واسه بستن قرارداد سرمو تکون دادم و گفتم: خوبه میتونی بری خانوم سعادت سرشو تکون داد و از اتاق رفت بیرون....گوشیمو برداشتم و شماره بردیا رو گرفتم....هنوزم وقتی میخوام باهاش حرف بزنم قلبم مثل دیوونه ها خودشو به درو دیوار سینم لینک کانال دوستیابی تلگرام ربات.... بعد از چهار تا بوق جواب داد_بله؟