چرا شاهرخ داوطلب شد؟ کانال تلگرام همسریابی موقت اگر دیشب عنصرش برگشته باشه قدرت کمتری داره دیگه! شاید حس مسئولیت بوده. چشمهام رو ریز کردم. حس مسئولیت، احساس دِین؛ مثال خودش رو مدیون به سام میدونسته. سرم رو تکون دادم. خیلی شکاک شدم. در دستشویی رو باز کردم و خارج شدم. یادم باشه زیر زبون سام رو بکشم. به طرف گروه کانال تلگرام همسریابی موقت جدول رفتم. پیش خودم به صفتی که براشون در نظر گرفتم خندیدم. صندلی رو عقب کشیدم و نشستم. حواسشون پرت من شد. پرسیدم: -خوب چیکار کردین؟
کانال تلگرام ازدواج موقت مشهد چشمهاش رو ماساژ داد و گفت: -به نظر من این جدول سرکاریه! پرسیدم: -چرا؟ ایمان جواب داد: -آخه از هر کانال تلگرام همسریابی موقت که میریم جوابش در نمیاد. جدی نگاهشون کردم و گفتم: -پس ربطی به جدول نداره. شماها هنوز نتونستین جواب رو پیدا کنین! جیکوب دستی به موهاش کشید و گفت: -اگه بخوایم یه عدد در بیاریم میتونیم؛ اما از اون روشهای مخصوص نداره... دستم رو روی میز گذاشتم و گفتم: -کانال تلگرام ازدواج موقت مشهد اون عددایی که به دست میارین یکیه؟ تک خندهای کرد و گفت: -نه همیشه. کانال تلگرام همسریابی موقت لبخندی زد و گفت: -گاهی یکی در میاد. متفکر جواب دادم
کانال تلگرام ازدواج موقت ارومیه دستی به چونهش کشید
خب از همون راههای الکی که میرین یادداشت برداری کنین. شاید اگه جمع بندیشون بکنین بشه چیزی ازش درآورد. کانال تلگرام ازدواج موقت ارومیه دستی به چونهش کشید و گفت: -این هم میشه!
از جام بلند شدم و گفتم: -توی یخچال هیچی نداریم. اگه نمیخواین شب گرسنه بمونین بلند شین برین خرید. جیکوب گفت: پشت چشمی براش نازک کردم و ازشون دور شدم. به طرف ارشیا رفتم و کنارش نشستم. نگاهی بهانقدر جملهبندی نمیخواست. انگشتهاش که تندتند روی کیبورد تکون میخورد انداختم. پرسیدم: -در چه حالی؟ دون اینکه نگاهم کنه جواب داد: -دارم درباره فرماندههای لشکر نارسوس کانال تلگرام ازدواج موقت ارومیه پیدا میکنم. لبخندی زدم و گفتم: -کانال تلگرام ازدواج موقت کجا رسیدی؟ نگاهم کرد و گفت: -فعال که هیچی؛ اما قول میدم وقتی کارت با باربد تموم شد خبرای خوبی برات داشته باشم. دستی به سرش کشیدم و گفتم: -باشه به کارت برس.
از جام بلند شدم و به طرف کانال تلگرام ازدواج موقت ارومیه رفتم. حسابی سرگرم کارش بود. دستم رو جلوی صورتش تکون دادم. گیج نگاهم کرد. گفتم: -خسته نباشی. جوابی نداد. ادامه دادم: سرش رو تکون داد و لپتاپ دستش رو داد به آئیل که کنارش نشسته بود. نگاه مشکوکم رو از کانال تلگرام ازدواج موقت میخوان برن خرید. بلند شو بریم لیست بنویسیم.
کانال تلگرام ازدواج موقت کرمانشاه و خودکاری جلوم گذاشت
گرفتم و پشتسرِ آوینا از پلهها پایین رفتم. کانال تلگرام ازدواج موقت کرمانشاه و خودکاری جلوم گذاشت و گفت: خودکار رو برداشتم و شروع به نوشتن کردم. تقریبا نیم ساعتی درگیر لیست کردن چیزهایی که الزممن میگم تو بنویس. داشتیم بودیم. تمام چیزهایی که الزم داشتیم رو با شمارهگذاری یادداشت کرده بودم. نگاهی به عدد کانال تلگرام ازدواج موقت سبحان انداختم و با تعجب رو به آوینا گفتم: -تموم نشد؟ سرش رو از کانال تلگرام ازدواج موقت بیرون آورد و گفت: -چرا تموم شد. نزدیکم اومد و لیست رو از جلوم برداشت. با خنده نگاهی کرد و گفت: سعی کردم حرفش رو نشنیده بگیرم. کانال تلگرام ازدواج موقت کرمانشاه عمرا با این موجودات چندش خانواده نیستم. کانال تلگرام ازدواج موقت سبحان من تویخونوادهی پرجمعیت همینه دیگه. این گروه فقط و فقط ارشیاست و شماها کانال تلگرام ازدواج موقت مثل یک دوست هستین که بعد از این ماجرا دیگه هیچوقت نمیبینمتون. لیست رو از دست آوینا کشیدم. از جام بلند شدم