مشکل پیش اومده بود! سه ساعت تو هواپیما بودیم کانال ازدواج دائم سبحان! علی پوفی کشید و سهند گفت: بچه ها چه خبر از؟! اون جریان سرقت چی شد؟ لینک کانال ازدواج دائم سبحان سرش را کمی تکان داد: تموم شد دیگه! کانال ازدواج پاک پیگیری می کرد. -امروز چی بود، صبح خودت رفته بودی؟ بله... فکر کنم دوباره به یه مشکل برخوردیم.. کانال تلگرام ازدواج دائم سبحان نگاه دقیقی به صورتِ درهم نیما کرد. برعکس خیلی ریلکس گفت: امروز سه تا جنازه ی دختر پیدا کردیم!
سهند با چشمان گشاد شده اش ایستاد و به دانلود کانال ازدواج دائم سبحان نگاه کرد! سه تا جنازه؟ از کجا؟ چه طوری؟ نیما دست روی بازویش گذاشت: بریم کانال تلگرامی ازدواج دائم سبحان.. نه لینک کانال ازدواج دائم سبحان بگو ببینم جریان چیه؟ کانال ازدواج دائم سبحان از ساعت 11 صبح تا 4 بعد از ظهر، گزارش سه تا قتل داشتیم. هر کدوم رو تو یه منطقه انداخته بودن. اما ظاهرا یک نفر کشته.. خب؟! یه سری مدارک جمع کردیم.. مرگ هر سه تاشون رو تقریبا توی یه ساعت تشخیص داده.
سهند سرش را تکان داد: من صبح با مازیار صحبت کردم چرا بهم نگفتین؟ نیما سرش را پایین انداخت. علی به جایش گفت: دانلود کانال ازدواج دائم سبحان دیگه نخواستیم فعال نگرانتون کنیم. بعد صبح یکی بود. دو تاشون رو بعدازظهر پیدا کردیم. توجیه نکن علی، بدم می یاد.... کانال واسطه گری ازدواج دائم چی جمع کردین؟ نفهمیدید کار کیه؟ بهم ربط ندارن؟ علی نگاهی به نیما کرد و گفت: چرا یه چیزایی پیدا کردیم. فردا هم می ریم.. نیما به درب خروجی اشاره کرد: کانال تلگرامی ازدواج دائم سبحان بریم ! ساعت 10 شبه.
کانال ازدواج پاک
استراحت کنین فردا در موردش صحبت می کنیم. بله راست می گه کانال ازدواج پاک فردا بیاین، صحبت می کنیم دیگه! سهند سری از روی تاسف کانال ازدواج دائم سبحان داد و قدم اول را برداشت: کانال تلگرام ازدواج دائم سبحان انگاری کرده باشین، پوستتون رو می کنم! این بار علی جای لینک کانال ازدواج دائم سبحان ایستاد و هم پای او قدم برمی داشت: نگران نباشین، امن و امان .. اره دیگه! به من نیاز ندارین! علی سرش را کمی خم کرد و به صورت کانال تلگرام ازدواج دائم سبحان نگاه کرد: چه قدر فرق کردین! سهند چشم غره ای به سمتش رفت.
نه جدی ها! نگاهتون یه جوریه! ها کانال واسطه گری ازدواج دائم! نگاه این بارتر شد و علی کمی خودش را جمع کرد. سهند رو به نیما پرسید: با چی اومدین؟ علی مثل همیشه خوشمزگی اش گل کرد! هواپیمای خصوصی! نگاه خشن سهند، نگذاشت بیشتر از یک لبخند روی لبان هیچ کدام بنشیند. علی دو قدم به عقب رفت و دانلود کانال ازدواج دائم سبحان نگذاشت، سهند حرف دیگری بزندنه کانال ازدواج دائم سبحان تو کتک می خوای.. من نبودم هر غلطی خواستین کردین، روتون زیاد شده! من خودم با تاکسی می رم.. هر سه مرد به سمتش برگشتند. کانال تلگرام ازدواج دائم سبحان فقط کوتاه نگاهش کرد. نیما با لبخند گفت: نه این چه حرفیه.. می رسونیم شما رو هم.. . دوباره سهند اولین نفر راه افتاد. آلما سرجایش ایستاد و با لبخند رو به کانال واسطه گری ازدواج دائم گفت: نه ممنونم.. لینک کانال ازدواج دائم سبحان دیگه.. شما رو ببرین. کانال تلگرامی ازدواج دائم سبحان از مچ دستش گرفت و کشید: بیا بریم تعارف می کنی ها! نیما امشب می خواد ببینه مسافر کشی چه حالی داره کانال ازدواج پاک خندید و خودش را به سهند که جلوتر از آنها حرکت می کرد رساند.