نفس عمیقی کشیدم و به جریان آبی که دیگر به نظرم چت و دوستیابی رایگان نمی آمد خیره شدم. افکار درهمم را مرتب کردم، برای خداحافظی آمده بودم اما حاال کلمات را گم کرده بودم. داشتم برای پیدا کردن حروف و چیدنشان در کنار هم تقال میکردم اما گویی تالش هیچ فایده ای نداشت. -چی شد که اینطوری شد؟، چه گناهی کرده بودم که این شد تاوانش؟کدوم دل رو شکسته بودم که این طوری دلم شکست؟
بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان گریه کی خندیده بودم
بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان گریه کی خندیده بودم که اشک یار همیشگی چشمام شد؟ قطره های اشکی که در زندان چشمهایم حبس شده بودند برنامه چت و دوستیابی فارسی رایگان شدند و روی گونه هایم لیز خوردند. بغض داشت خفه ام میکرد اما میخواستم بی صدا بلند شدم، به سمت آب رفتم.کفش هایم را درآوردم و وارد آب شدم. خنکای آب حس خوبی را بهم منتقل میکرد. حتی از این خنکی هم خاطره داشتم. از همین آب. چشمهایم را بستم و سعی کردم به خاطراتی که به زور به ذهنم هجوم می آوردند فکر نکنم. چت و دوستیابی رایگان طاقت نداشتم، بار سنگینی داشتند این خاطره ها و من ضعیف تر از آنی بودم که بتوانم این بار را تحمل کنم. برای بار آخر مرورشان میکردم و دیگر هیچ وقت بهشان فکر نمیکردم. قول دادم به خودم. به خودی که نمیدانم کِی قرار بود روحش را از قبر بیرون بکشد. یاد اولین روزی افتادم که اینجا را با هم کشف کرده بودیم. یک جای دنج و خلوتی که به دور از تمام هیاهوی شهر لحظه های ناب ما را نظاره میکرد. آن روز آنقدر آب بازی کرده بودیم که آخر هفته اش هر دویمان سرمای سختی خورده بودم.
برنامه چت و دوستیابی فارسی رایگان موقع هنوز نیمکت خاطره مان را درست نکرده بودیم
برنامه چت و دوستیابی فارسی رایگان موقع هنوز نیمکت خاطره مان را درست نکرده بودیم. برگشتم و به بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان چوبی خاصی که خودمان طراحی اش کرده بودیم نگاه کردم. چت و دوستیابی رایگان کشیدم، نه از من برنمی آمد. مرور این خاطرات مرا میکشت، حتما میکشت! تنم یارای تحمل وزنم را نداشت. پُر بودم، پُر بودم از بغض، از خستگی، از برنامه چت و دوستیابی فارسی رایگان از ناله! و تنِ بیچاره ام، توان تحمل این همه پُر بودن را نداشت. زانوهایم سست شدند و همانجا داخل آب نشستم. سرم روی زانوهایم فرود آمد. نگاهم به آتیالیی افتاد که مثل یک فشنگ، از جایش پرید تا به سمتم بیاید. دستم را بلند کردم و اشاره کردم که حالم خوب است و جای نگرانی نیست. نگاهش پر از ترس و نگرانی بود. دیدم که قدم برداشت تا به سمتم بیاید اما دوباره اشاره کردم و با چشمهایم خواهش کردم تنهایم بگذارد. سایت دوستیابی بین المللی رایگان نگاهم را که دید، دوباره روی زمین نشست و سرش را برگرداند. من را بکشد که انقدر همه خانواده ام را اذیت میکنم.کاش میشد چشمهایم را ببندم و کابوس تلخ زندگی ام، برای همیشه به بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان برسد. نگاهم را از آتیال گرفتم و به نقطه نامعلومی دوختم. زیر لب زمزمه کردم
چت و دوستیابی رایگان دوست داشتنی من، امروز اومدم برای خداحافظی. امروز اومدم بار سنگین تحمل اشکهای تموم نشدنیم رو از روی دوشت بردارم. امروز اومدم همه تلخی ها رو اینجا جا بذارم و برم. بسپرمش دست این آب و جریان مکررش و رها بشم. اومدم آخرین نگاه هامو به اون دور دست هایی که یه روز من و همونی که خودت بهتر میشناسیش می دوختیم، بدوزم و بعد برای همیشه این دور دست ها رو فراموش کنم. اومدم جا بذارم" برنامه چت و دوستیابی فارسی رایگان" رو، جا بذارم خاطره همیشه در کنارش بودن رو.
اومدم فراموش کنم حس ناب عشقمون رو، اومدم فراموش کنم که یک روزی یک نفر بود که شده بود همه زندگیم، همه هستی ام. اومدم جا بذارم تمام اون هستیم رو! اومدم جا بذارم اونی رو که یک روز اومد و شد نفسم. ولی نمیذارم با رفتنش نفسم رو ازم بگیره. قول میدم پاتوق دوست داشتنی من. قول میدم دیگه هیچ وقت به خاطرش اشک نمی ریزم و خانواده ام رو اذیت نمیکنم. منو ببخش پاتوق دوست داشتنی من، که تلخ ترین لحظه هامو باهات شریک شدم.قول میدم؛ این بارو از رو دوشت بردارم. بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان نگاهی به چت و دوستیابی رایگان شام چهار نفره مان انداختم. چقدر حس و حال همه چیز با گذشته فرق کرده بود.