ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل رضا
رضا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل سینا
سینا
29 ساله از کرمانشاه
تصویر پروفایل رومینا
رومینا
25 ساله از مشهد
تصویر پروفایل آیدا
آیدا
23 ساله از تهران
تصویر پروفایل بهنام
بهنام
46 ساله از تبریز
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
31 ساله از بابل
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل مریم
مریم
45 ساله از بابل
تصویر پروفایل مانا
مانا
27 ساله از کرج
تصویر پروفایل رضا
رضا
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد هادی
محمد هادی
34 ساله از ری

لینک ورود به همسریابی بهترین همسر چیست؟

چشمم به همسریابی بهترین همسر افتاد. سرش رو انداخته بود پایین و بی صدا میخندید. نگاهم رو دادم به همسریابی بهترین همسر جدید. دست چپش رو گذاشته بود رو پهلوش

لینک ورود به همسریابی بهترین همسر چیست؟ - همسریابی


سایت همسریابی بهترین همسر

هر سه شون، تا من رو دیدن بلند شدن. اولین نفر همسریابی بهترین همسر به آرومی سلام کرد. لبخندم هنوز کمرنگ نشده بود. جواب سلامش رو مثل خودش آروم دادم و بعد، به مریم و شیوا هم سلام کردم. رو به هر سه تاشون گفتم من دیگه دارم میرم. اومدم برم همسریابی بهترین همسر جدید زود گفت یعنی دیگه نمی آین؟ با همون لبخند رو لبم که نامحسوس شده بود جواب دادم نه. قیافش آویزون شد چرا؟ با دیدن قیافش یه لحظه خندم گرفت. تک خنده کوتاهی کردم دیگه نیازی نیست که بمونم. سرش رو تکون داد و بلافاصله گفت یعنی کلا میرین؟ همسريابي بهترين همسر سقلمه ای به پهلوش خوابوند و آروم غر زد زهرمار! چقدر یعنی یعنی میکنی! خندم گرفت؛ اما فقط یه لبخند دندون نما زدم. چشمم به همسریابی بهترین همسر افتاد. سرش رو انداخته بود پایین و بی صدا میخندید.

نگاهم رو دادم به همسریابی بهترین همسر جدید

نگاهم رو دادم به همسریابی بهترین همسر جدید. دست چپش رو گذاشته بود رو پهلوش و با اخم زل زده بود به همسريابي بهترين همسر یعنی جون به جونت باز درست نمیشی! همسريابي بهترين همسر متعجب دستش رو گذاشت رو دهنش و گفت نگاه! باز گفت یعنی. این دفعه مریمم به خنده افتاد. همسریابی بهترین همسر هم نتونست خودش رو نگه داره و با صدا خندید. نگاهش کردم. خندش عجیب به دلم نشست. بی اراده همسریابی بهترين همسر محوی زدم. تا خواستم چشم ازش بردارم نگاهم کرد. وقتی دید داشتم نگاهش میکردم خجالت زده سرش رو برگردوند.

بالاخره جنگ و جدل بین شیوا و مریم تموم شد. همسریابی بهترین همسر جدید در حالی که به ساعت نقره ای رنگش نگاه میکرد گفت موفق باشین آقای خوشسیما. نگاهش رو از رو ساعت برداشت و به من چشم دوخت از زحمتایی هم که این مدت کشیدید، ممنونم. بعد با آرنج زد به شکم و آروم گفت تو هم یه چی بگو دیگه زبون بسته! همسریابی بهترین همسر گزینی تو گلو خندید و رو کرد سمت من دلمون براتون تنگ میشه همسریابی بهترین همسر 29. همسریابی بهترين همسر براش زدم لطف دارین شما.

همسریابی بهترین همسر گزینی هم لبخند زد

همسریابی بهترین همسر گزینی هم لبخند زد و سرش رو انداخت پایین. چند ثانیه بینمون سکوت بود. آخرش همسریابی بهترین همسر سکوت رو از بین برد. سرش پایین بود هر چند لحظه یه بار، کوتاه نگاهم میکرد و دوباره سرش رو میانداخت پایین. خیلی خجالتی بود تو این مدت من خیلی باعث دردسرتون شدم آقای خوش سیما. واقعا زحمت کشیدین برام. اگه شما نبودین، شاید هنوز وضعیتم بحرانی بود. سرش رو آورد بالا، چند ثانیه بدون حرف نگاهم کرد. نگاهش دلگیر بود. بعد ادامه داد امیدوارم همیشه و همه جا موفق باشین. دوست نداشتم حرف بزنم. میخواستم اون حرف بزنه و من فقط گوش کنم خواهش میکنم، من فقط انجام وظیفه کردم. خوشحالم که تونستم کمک کنم.

همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت لبخند شیطونی داشت

آروم تر از قبل گفت زنده باشین. و نگاهش رو ازم گرفت. رو کردم سمت شیوا و مریم. همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت لبخند شیطونی داشت و چشمش رو همسریابی بهترین همسر توران بود. او میدونه به چی فکر میکرد. هم سرش پایین بود. این دو تا خواهر چقدر فرق داشتن با هم! همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت شیطنت از سر و روش میبارید و شیوا سرسنگین بود. هر سه شون رو یه بار دیگه از نظر گذروندم و با صدای صافی گفتم همزمان با یه نگاه کوتاه به همسریابی بهترین همسر توران، رفتم بیرون. همسریابی بهترین همسر توران با رفتن مسیحا، سکوت آزاردهنده ای بینمون برقرار شد. چند لحظه اول، همه به هم دیگه نگاه میکردیم.

همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت نشست لبه تخت چه بد شد رفت. رو کرد سمت همسریابی بهترین همسر گزینی و ادامه داد نه؟ شیوا دماغ سربالاش رو با انگشت خاروند اوهوم، اخلاقش خیلی خوب بود. جای همچین همسریابی بهترین همسر 29 خوشرویی خالیه اینجا. همشون بیاعصابن. نشستم لب پنجره که شیوا گفت همسریابی بهترین همسر توران تو هم که نهایتا یه ماه دیگه میری دیگه؟ لبخند خوشحالی زدم! اونم با لبخند جوابم رو داد. نگاهم به لب برجسته اش بود شکر. خوشحالم که خوب شدی؛ ولی دلم واست تنگ میشه. لبخند رو لبم رو پررنگ تر کردم منم دلم براتون تنگ میشه؛ اما خب این که ناراحتی نداره. میتونیم شماره های هم رو داشته باشیم.

مطالب مشابه